پیشرفتهای مسلمانان پس از قرن هفتم، متوقف شد
اختصاصی شبکه اجتهاد:بحث از تمدن، در وهله اوّل، مستلزم شناخت تاریخ تمدن اسلامی است. با محمد غفوری، مدیر گروه تاریخ و تمدن پژوهشگاه علوم و اندیشه، در رابطه با تاریخ تمدن اسلامی و ادواری که بر تمدن اسلامی گذشته است، گفتگو کردیم. به باور وی، تمدن امری قهری و ناخودآگاه است که از تفکر و اندیشه برمیخیزد، بنابراین شناخت تمدن اسلامی نیز مرهون بررسی اندیشه اسلامی است.
آیا میتوان برای تمدن اسلامی ادواری را برشمرد؟
غفوری: یقیناً ما دورههای متفاوتی را در طول تاریخ اسلام داشتهایم. برخی از اساتید بزرگوار این دورهها را تقسیمبندی کردهاند که در نوع خود، تقسیمبندی منطقی هست. من برای توضیح این مطلب مثالی میزنم؛ فرض کنید یک تیرانداز، تیری را از کمان رها میکند، این تیر که بهطرف آسمان رها میشود، پیشرفت میکند تا به یک نقطهای میرسد، بعداز رسیدن به آن نقطه اوج، بهسوی زمین برمیگردد. در حقیقت، آن نقطه اوج، نقطه آغاز انحطاط و اضمحلال هم محسوب میشود؛ یعنی هم نقطه اوج است، هم نقطه انحطاط است.
من معتقدم ظهور اسلام، مانند همان پرتاب تیر بود. از زمانی که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، مبعوث به رسالت شدند، این تیر پرتابشده و در حال پیشرفت است. البته در طول پیشرفت، بادها و موانعی وجود داشته که حرکت این تیر را متلاطم میکرده است، گاهی سرعتش را کم کرده و گاهی آن را از مسیر منحرف نموده است. در کلّ، این پیشرفت مستدام و ادامهدار بوده؛ یعنی یک حرکت مستمر از صدر اسلام شروع شده و تاکنون نیز ادامه دارد. البته در زمانهایی، این حرکت فراز و نشیب داشته و سرعت پیشرفت کموزیاد شده است.
بهصورت کلی من معتقدم: این استمرار در سیر تاریخ تمدن اسلام، همیشه وجود داشته است. من برای این سیر، تقسیمبندیهایی دارم. اولین دوره، پایهگذاری تمدن است، چون تمدن بهیکباره خلق نمیشود. بر اساس نظر اشپینگلر و اغلب متفکران مسلمان، تمدن محصول فکر و فرهنگ بوده و نیازمند یک پشتوانه هست که این پشتوانه همان فکر اسلامی و فرهنگ اسلامی است. بحث فکر و فرهنگ هم مقولهای است که زود به نتیجه نمیرسد و برای استقرا. البته بحثی با عنوان تحولات سریع در جامعه وجود دارد، ولی استقرار یک فرهنگ، جزء تحولاتی است که با طمأنینه و به آهستگی انجام میشود. برای اینکه فرهنگی وارد جامعه شده و جایگزین فرهنگ قبلی شود، دو یا سه نسل باید عوض بشود. بر اساس همین نظریه، ما معتقدیم بعد از پیغمبر، کسی باید جایگزین میشد که بتواند همان فکر، فرهنگ و عقاید پیغمبر را ادامه بدهد. برای تکمیل این تغییر فرهنگی و استمرار استحاله فرهنگی، باید کسانی جانشین پیامبر میشدند که با افکار و عقاید او هماهنگی کامل داشته باشند. متأسفانه این اتفاق رخ نداد و جامعه به افکار پیش از اسلام بازگشت؛ بنابراین در قرن اوّل و دوم پس از بعثت، با تمام کاستیهایی که پیش آمد، پایهگذاری فکری انجامشده است؛ زیرا اسلام در ذات خود، فاکتورهایی دارد که میتواند جامعه را پیش ببرد. علیرغم اینکه جامعه، ازنظر سیاسی مشکلاتی پیدا کرد، اما کسانی که قدرت را به دست میگرفتند، تلاش میکردند خودشان را مسلمان و ادامهدهنده راه پیغمبر نشان بدهند و این موضوع به پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی کمک میکرد.
در قرن اوّل و دوم ما پایهگذاری تمدن را داشتیم. چون هنوز دانش اسلامی شکل نگرفته و دانشهای دیگر هم وارد حوزه تمدن اسلامی نشده بودند. مسلمانان به آهستگی با افکار جدید و دانش روز، آشنا میشدند و تضارب آرا، در حال شکل گرفتن بود.
پس از پیشرفت کندی که در قرن اوّل و دوم رخ داد، روند تولید علم و دانش در جامعه اسلامی، رونق گرفت. در قرن سوم، انبوهی از کتابهای اسلامی در حوزههای مختلف علمی، پدید آمد و تمدن سازی آغاز شد. زمینهها و بسترهایی که در قرون اول و دوم آمادهشده بودند، باعث ایجاد روند تمدن سازی در قرن سوم شدند.
این روند در قرن چهارم و پنجم به اوج خود رسید و تا قرن هفتم ادامه پیدا کرد. در قرن هفتم، در اثر حملاتی که از طرف شرق صورت گرفت و تجزیههایی که در درون جامعه اسلامی انجام شد، حرکت رو به رشد تمدن سازی، متوقف گشت. مغولها به کشورهای اسلامی حمله کرده و مانند سیلی بر تمدن اسلامی فروریختند. این حملات، سیر تمدن اسلامی را متوقف کرد و سپس بهمرور، موجب عقبگرد آن شد. در این سالها، جامعه اسلامی، نهتنها از پیشرفت بازماند، بلکه با عقبگرد و رکود نیز مواجه شد.
بر این اساس، میتوانیم بگوییم: قرن هفتم نقطه اوج تمدن اسلامی است و ازآنجا به بعد تقریباً پیشرفتی در تمدن اسلامی رخ نداده است. در دوره سلطنت عثمانی، تلاشهایی صورت گرفت تا جامعه اسلامی به دوران اوج خود بازگردد ولی خیلی موفق نشدند. در دوران صفویه در ایران، یا پادشاهی مغولان در هند هم تلاشهایی برای تقویت تمدن اسلامی صورت گرفت ولی خیلی موفق نبود. این پسرفت تا عصر حاضر ادامه پیداکرده است. اکنون امیدواریم، این بیداری اسلامی که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته، بتواند در شکلگیری تمدن جدید اسلامی، نقشآفرین باشد. البته بهشرط اینکه انقلاب بتواند راه خود را انشاءالله بهسلامت ادامه بدهد.
آیا پیشرفتهایی که کشورهای اسلامی مثل ایران ما بدان رسیده، مرهون اسلام است یا اگر اسلام هم نبود ما به جهت خصیصههای ذاتی ایرانیها به این پیشرفتها میرسیدیم؟
غفوری: تأثیر اسلام در پیشرفت جامعه ایرانی بیش از هر عامل دیگری بوده و اگر اسلام وارد ایران نمیشد، این حد از پیشرفت صورت نمیگرفت. دلیل من این است که قبل از ورود اسلام، همین مردم در این کشور زندگی میکردند و پیشرفتهای خاصی در زندگی آنها دیده نمیشد. البته علم و دانش وجود داشت ولی در انحصار گروه اندکی بود و تنها طبقه حاکم و افراد خاصی به آن دسترسی داشتند. این محدودیت و محصور بودن علم و دانش، مانع رونق و رشد و پیشرفت جامعه ایران میشد. همیشه پیشرفتهای علمی درگرو آزاداندیشی و مجادلات علمی هست. وقتیکه این جدلها، گفتوگوها و تضارب آراء شکل میگیرد، علم رونق پیدا میکند، جامعه رشد کرده و تمدن پیشرفت میکند. اسلام با آن فکر آزادی که به جامعه عرضه کرد، دانش را در اختیار همه تودهها قرار داد. در جامعه اسلامی مساوات برقرار بوده و هیچ طبقهای بر طبقه دیگر برتری ندارد.
درواقع، در جامعه اسلامی، طبقهای وجود نداشته و هیچ گروهی بر گروه دیگر شرافت و امتیاز ندارد. این مساوات اجتماعی باعث شد که مردم به سمت کسب علم و دانش، تمایل پیدا کردند. میدانید که بیشترین حوزه فکری و فرهنگی تمدن جوامع را علم و دانش تشکیل میدهد و ایجاد تمدن، در ۹۰٪ موارد محصول علم و دانش هست. اسلام علم و دانش را به جوامع عرضه کرد و باعث شد که در جوامع، انقلابی صورت بگیرد. این انقلاب در اجتماع بشری و جوامعی که تحت سیطره اسلام درمیآمدند، رخ داد. مردم با دین جدیدی مواجه میشدند که آنها را به زندگی بهتر و رشد و رونق بیشتر در ابعاد مختلف زندگی تشویق میکرد. اسلام درهای علم و دانش را به روی عموم مردم باز کرد و آنها را به پیشرفت در بُعد فکری، فرهنگی، اقتصادی و غیره دعوت نمود. به همین دلیل معتقدم بخش اعظم تمدن جامعه اسلامی، برگرفته از تعالیم دین اسلام هست.
این سؤال پیش میآید که چرا غربیها بعد از قرونوسطی و جدایی از کلیساها و دین، بسیار بیشتر از مسلمانان پیشرفت کردند؟
غفوری: اسلام یک فکر و فرهنگ است. البته به این معنی نیست که چون ما مسلمان هستیم بنابراین فکر و فرهنگ در انحصار ماست. غیرمسلمانان نیز دارای فکر و فرهنگ بوده و قطعاً پیشرفتهایی به دست آوردهاند. در طول تاریخ اسلام، مسلمانها با جهان مسیحیت، در موارد بسیاری مواجهه داشتند که شاید مهمترین آن در جنگهای صلیبی بود.
این مواجهه باعث شد که غربیها در نبردهای نظامی، امتیازی کسب نکنند و با شکستهای پیدرپی مواجه شوند. در پی این شکستها، مسیحیان به این فکر افتادند که دلیل پیشرفت و پیروزی مسلمانان را کشف کنند. همانگونه که امروزه ما در جوامع اسلامی، به دنبال این هستیم که دلیل رشد و پیشرفت غربیها را بدانیم.
غربیها میگویند ما از زمانی رشد کردیم که دین را کنار گذاشتیم! و درواقع دروغ بزرگی را تحویل جوامع اسلامی میدهند. آنها برای دریافت پاسخ، از خود قرآن شروع کردند و قرآن و سایر کتابهای اسلامی را خواندند. چرا بیشترین کتابهای اسلامی و نسخههای خطی ما در اروپا و آمریکا هست؟ برای اینکه؛ غربیها، کتابها را خریده و برای استفاده و کشف علت پیشرفت مسلمانان به غرب بردند.
تمدن غربی جدای از تمدن اسلام نیست. تمدن غرب، پیشرفتی است که در ادامه تمدن اسلامی ایجادشده است. زمانی که مسلمانان در عقبگرد و انحطاط علمی بودند، آنها این راه را ادامه دادند و تمدن و علوم اسلامی را گسترش داده و از آن استفاده کردند.
آنها با فرهنگ اسلامی بهعنوان یک دین توحیدی که انسان را به پیشرفت و آزادی فکر و اندیشه دعوت میکند، مواجه شدند. سپس این فکر و فرهنگ را از ما آموختند، علومی که در جوامع اسلامی پیداشده بود را فراگرفتند و به کشور خود منتقل کردند. درواقع تمدن غربی جدای از تمدن اسلام نیست. تمدن غرب، پیشرفتی است که در ادامه تمدن اسلامی ایجادشده است. زمانی که مسلمانان در عقبگرد و انحطاط علمی بودند، آنها این راه را ادامه دادند و تمدن و علوم اسلامی را گسترش داده و از آن استفاده کردند. بسیاری از دانشمندان منصف غربی این نظریه را قبول دارند و در کتابهایشان نوشتند و گفتند که ما این تمدن و پیشرفت را از مسلمانها آموختیم. آنان فرهنگ اسلامی و آزاداندیشی و علمآموزی را گرفته و ادامه دادند تا به پیشرفتهای امروز رسیدند. ولی مسلمانان، با اخباریگری، با کنار گذاشتن عقلانیت و فکر، با مبارزه با فلسفه و آزاداندیشی، دچار پسرفت و انحطاط شدند. به قدرت رسیدن حاکمان علم ستیز یا کسانی که به علم اهمیتی نمیدادند هم، مزید بر علت شده و به رکود علمی جوامع مسلمان افزود.
البته عوامل دیگری هم در این انحطاط نقش داشتهاند که بیان آنها در حوصله این گفتوگو نیست و در جای دیگری باید به آن پرداخت. این مطلب به معنای این نیست که غرب همیشه از ما جلوتر خواهد ماند؛ بلکه اگر مسلمانان دوباره به آگاهی لازم برسند _که الآن نشانههایش مشاهده میشود_ یقیناً دوباره تمدن اسلامی رشد کرده و به دوران طلایی خود بازخواهد گشت.
برچسب : فقه و تمدن محمد غفوری