موضوع مجازات، بلوغ جسمی نیست

اختصاصی شبکه اجتهاد:حجت‌الاسلام دکتر سید محمدعلی ایازی، اگرچه بیشتر به‌عنوان قرآن‌پژوه شهره است، اما تحقیقات او در اصول و فقه، کمتر از پژوهش‌های قرآنی‌اش نیست. عضو هیئت‌علمی دانشگاه مفید، به جهت تألیفات فقهی و قرآنی متعدد و همچنین مقاله‌ای که در رابطه با «ارتداد» نگاشته است، یکی از بهترین افرادی است که می‌تواند در رابطه با مجازات کودکان زیر ۱۸ سال، اظهارنظر کند. تعبد همیشگی او به محکمات شریعت، موجب شده تا هیچ‌گاه از مرز نواندیشی دینی عبور نکرده و به وادی روشنفکری فرا دینی نلغزد. او از معدود اندیشمندانی است که سعی دارد با تمام مسائل پیرامون خود به‌صورت «علمی» برخورد کند و تعلقات سیاسی و اجتماعی خود را در فهم مسائل، دخالت ندهد.


با توجه به اینکه رشد فکری ملازمه‌ای با بلوغ جسمی ندارد، آیا می‌توان اجرای حدود از جمله حدّ ارتداد را به‌صرف بلوغ جسمی تجویز نمود؟

ابتدا باید بگویم که من در رابطه با اصل مجازات مرتدی که اقدام عملی علیه دین نمی‌کند، بحث دارم. در مورد پرسش شما، اعتقاد من این است که اجرای حدود نمی‌تواند صرفاً بر اساس سن باشد. سؤال من این است که آیا مسائل مالی اهمیت و حساسیت بیشتری دارد یا مسائل اعتقادی؟ البته که مسائل اعتقادی حساس‌تر بوده و ظرافت بیشتری می‌طلبد؛ چون مسائل اعتقادی پیچیدگی بیشتری دارند.

اکنون ببینیم قرآن در باب مسائل مالی چه تعبیری دارد؟ قرآن در باب اموال می‌گوید: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوالَهُمْ». در اینجا چون ابتدا می‌گوید: «وَ ابْتَلُوا الْیتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح» منظور بلوغ نیست. می‌گوید: «فَإِنْ آنَسْتُمْ» یعنی بعد از بلوغ، اگر آنان را امتحان کردید و دیدید به مرحله رشد رسیده‌اند، می‌توانید اموالشان را به خودشان تحویل بدهید. می‌گویم مگر اهمیت مسأله اعتقادی کمتر از مسأله مالی است که سن فرد را شرط بگذاریم و بین آن بلوغ و این مسئله، تفاوت قائل شویم. در این آیه قرآن، معیار رشد فکری است، نه رسیدن به سن خاصی، «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» یعنی باید بفهمیم آیا این فرد به درجه‌ای از رشد فکری و عقلی و علمی رسیده است که دین درست را از غیر درست تشخیص بدهد یا نه؟ در مجازات نیز رسیدن به رشد و بلوغ فکری معیار است، نه بلوغ جسمی.

به‌خصوص گاهی یک نوع رفتار تهاجمی در جوانان دیده می‌شود یا ممکن است فرد نسبت به رفتاری که با او کرده‌اند، عکس‌العمل نشان دهد و این عکس‌العمل، به‌صورت نفی ضروریات دین باشد. مثلاً فرد می‌گوید: من خدای شما را قبول ندارم یا پیغمبر شما چنین و چنان بوده است. در تجربه خود من گاهی پیش‌ آمده است که جوانی که اتفاقاً سن بالایی هم داشته، چنین حرف‌هایی را می‌زده است. مثلاً می‌گفته: این پیغمبر شما زن‌باز بوده که هشت‌ تا زن گرفته است. من برایش توضیح دادم که خدیجه چه کسی بوده و چه‌کارهایی انجام داده است و سایر زنان پیغمبر به چه دلایلی با وی ازدواج کرده‌اند. وقتی موضوع را کامل توضیح دادم، وی آرام گرفت. همان‌طور که مرحوم مقدس اردبیلی می‌گوید: باید دفع شبهه بکنید. اگر مسائل را به‌ قصد رفع شبهه توضیح دهید، فرد آرام می‌گیرد؛ زیرا افراد به‌طور طبیعی وقتی حق را بشنوند، قبول می‌کنند، اما وقتی فرد در مقابل هجمه‌ای از مسائل تبلیغاتی، قرار بگیرد، ممکن است نتواند درست فکر کند.

ارتداد، گاهی قلبی است و گاهی همراه با تبلیغ علیه دین است. آیا بین این دو تفاوتی نیست؟

نه. به نظر من حتی تبلیغ علیه دین هم جرم نیست. ارتداد زمانی است که فرد معارضه کند؛ یعنی مثلاً کار مسلحانه انجام دهد و وارد جنگ با اسلام شود.

اگر مرتد هم نباشد، باز حد بر او جاری می‌شود؛ چون محارب است.

می‌خواهم همین مطلب را روشن کنم. به نظر من، ارتداد یک نوع محاربه است. مرحوم آیت‌الله معرفت به خود من می‌گفتند که وقتی در اوایل انقلاب عضو دیوان عالی کشور بودند، در قم دفتری بود که در آن احکام را بررسی می‌کردند. می‌گفتند ما یک‌بار خدمت مرحوم امام رفتیم، امام گفتند: یادتان باشد ارتداد فقط صرفاً تغییر عقیده نیست و فرد باید محارب باشد.

این مطلب دلیل می‌خواهد. دلیلش چیست؟

ایشان در بحث مفهوم مناقشه می‌کند؛ یعنی ملابسه مفهومی می‌کند. ملابسه مفهومی یعنی این‌که این مفهوم خاص در بستر تاریخی استعمال شده است. به این معنی که در تاریخ اسلام، موردی مثل ارتداد با قیود و شرایط خاصی اتفاق افتاده است. اکنون نیز اگر می‌خواهیم کلمه مرتد را به فردی اطلاق کنیم؛ باید همه آن شروط و قیود را داشته باشد. چون در تاریخ، کسانی که ارتداد داشته‌اند، کسانی بودند که اعمال خاصی را انجام می‌داده‌اند. در واژه‌ها، موارد زیادی داریم که همه قیود در آن لفظ وجود ندارد، بلکه یک عنوانش از یک قسمتش گرفته‌ شده است. مثلاً در رابطه با کلمه مشرکان، این بحث وجود دارد که آیا به معنای مشرک مطلق است یا آن‌که منظور مشرکی است که نقض عهد کرده است.

به‌هرحال ارتداد ولو قلبی، امری موردپسند نیست که هر کس به‌صرف ناملایمتی از اعتقاد خود برگردد. شارع یا حاکم اسلامی برای جلوگیری از این امر چه باید بکند؟

برای این کار دو راه داریم؛ یکی این است که با ترساندن و تهدید کردن و تعیین مجازات کردن، مانع ارتداد شویم. من با این روش مخالفم؛ زیرا این کار نه اثری دارد و نه مطلوب شارع هست. راه دوم و کاری که می‌توانیم انجام بدهیم این است که رفتار درست را در پیش بگیریم. کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم باشیم، اگر چنین باشد، ارتداد به وجود نمی‌آید.

کسی که ارتداد درونی دارد، در حقیقت آتشی در زیر خاکستر خود دارد که ممکن است آن را وسیله کند و جامعه را به انحراف بکشد.

در پاسخ شما باید بپرسم برای سلامت جامعه، نفاق بدتر است یا کفر؟ قطعاً نفاق بدتر است. همان‌طور که با منافق کاری نداریم، برای مرتد غیر محارب نیز نباید حد جاری ‌کنیم.

منافق کاری نکرده که عقوبت شود.

من همین را می‌خواهم بگویم. حرفم این است که باید فضایی را در جامعه ایجاد کنیم که دیگر نیازی به نفاق نداشته باشیم. اگر فردی اعتقاد بدی دارد، بتواند اعتقادش را ابراز کند تا ما هم منطقی و معقول با مسئله برخورد کنیم.

این‌ نوعی آرمان‌گرایی خلاف واقع هست. وقتی دین ما با کتب ضلال چنین برخورد می‌کند، توقع این امور را نباید داشته باشیم و طبیعتاً اجازه نمی‌دهد که افراد آزادی بیان داشته باشند.

در رابطه با ادله روایات در خصوص کتب ضلال، مقاله مبسوطی نوشته‌ام. در چند صفحه از کتاب آزادی در قرآن، هم‌ معنی این روایت و دلالت آن را توضیح داده‌ام. این چیزی که می‌گوییم کتب ضلال است و حکومت باید جلوی آن را گرفته و از بین ببرد و هر کسی که این کار را کرده، مجازات کند، کلاً جای بحث و مناقشه دارد.

چرا علی‌رغم فتوای فقها به اعدام مرتد، هیچ‌گاه معصومین در زمان حکومتشان نسبت به اجرای حد بر مرتدین اقدامی ننمودند؟ با این‌که افرادی همچون خوارج و غیره از مصادیق بارز مرتدین بودند، حضرت علی آن‌ها را بعد از جنگ، قلع‌ و قمع نکردند و احکام را بر آن‌ها اجرا نکردند؟

بله. حتی در رابطه با نوع حداکثری ارتداد که سب است نیز اهل بیت کسی را مجازات نکردند. در نهج‌البلاغه آمده است که کسی در حضور امیرالمؤمنین(ع)، حرف‌های ناشایستی را به زبان آورد. فرد دیگری به او جواب داد، یک نفر هم دست به شمشیر برد که مجازات کند. حضرت فرمود: «اجلس، انما هو سب، فسب». بشین، او حرفی زد، تو هم حرفی زدی و تمام شد. در اینجا حضرت قدرت هم داشتند، ولی وی را مجازات نکردند. این سیره به‌علاوه آیات قرآنی، حاکی از این است که مجازات مرتد آن‌گونه که مشهور فقها گمان می‌کنند، نیست.

با توجه به اینکه به نظر بسیاری از عقلا، اجرای حدود از جمله حد ارتداد بر کودکان به‌خصوص دختران ۹ و ۱۰ ساله، مصداق ظلم است، آیا نمی‌توان همین فهم را به‌منزله قرینه لبّیّه برای تقیید اطلاقات حدود از جمله حد مرتد تلقی کرد؟ آیا اعتناء به این‌گونه بنائات مستحدث عقلائی، موجب عرفی شدن دین نمی‌گردد؟

خیر، عرفی شدن به این معنا اشکالی ندارد؛ زیرا در حقیقت برای فهم مفهوم یا گاهی مصداق یک موضوع، می‌توان به عرف مراجعه کرد. فقها نیز در طول تاریخ، بارها برای فهم آیات قرآن یا روایات، به عرف مراجعه نموده‌اند؛ بنابراین مراجعه به عرف، نه‌تنها یک اشکال نیست، بلکه امری متداول است.

مثلاً وقتی می‌گوییم یدالله فوق ایدیهم؛ چرا آنجا ابا نداریم که بگوییم چون عرف این‌گونه نمی‌فهمد، پس مراد از ید، قدرت است نه دست؟!

آیا رفتار فعلی حکومت ایران نسبت به حبس مجرمان زیر ۱۸ سال و اجرای حد بر ایشان را پس از رسیدن به سن قانونی مشروع می‌دانید؟ آیا حبس مجرمان تا رسیدن به سن قانونی، مصداق شکنجه روحی ایشان نیست؟

معتقدم وقتی کودکی در خانواده‌ای بزرگ‌شده که از ابتدا در دست پدر و مادرش، چاقو دیده و زدن و کشتن برایش امری طبیعی شده است، اساساً دارای رشد کامل نسبت به این امور نیست تا بتوان وی را مجازات کرد. امروز عقلای تمام دنیا غیر از دو کشور که یکی سن ۲۱ سال و دیگری ۱۷ سال را در نظر گرفته است، همگی سن خروج از کودکی را ۱۸ سال در نظر گرفته‌اند؛ بنابراین در اصل جواز مجازات چنین فردی شک دارم، چه رسد به اینکه بخواهیم او را در زندان نگه‌ داریم تا به سن قانونی برسد و سپس اعدامش کنیم.