فقیه معتقد به روش مقارن، اعلم از دیگران است

اختصاصی شبکه اجتهاد:حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید منذر حکیم مدیر مرکز جهانی اهل‌بیت علیهم‌السلام و از پژوهشگرانی است که در دو حوزه قم و نجف به تحصیل پرداخته است. سال‌ها شاگردی در محضر آیت‌الله سیستانی و سیّد باقر صدر، او را در زمره فقهای معتقد به روش مقارن قرار داده است. او در این یادداشت به واکاوی چرائی بی‌اعتنائی به فقه مقارن به‌عنوان گفتمان غالب، در میان فقهای متأخّر می‌پردازد.


در ابتدا باید به این نکته توجه نمود که ما با اهل سنت اشتراکات فراوان و اختلافاتی جدی داریم که بنده از آن مشترکات، به «فقه‌الوفاق» و از اختلافات، به «فقه‌الخلاف» تعبیر می‌کنم.

فقه‌الوفاق دربردارنده مواردی است که در فقه مذاهب اهل سنت و فقه شیعه مورد اتّفاق و پذیرش همگان است، ولی فقه‌الخلاف دربردارنده موارد اختلافی فریقین است. به باور ما، اگرچه باید به هردو پرداخته شود، ولی زیرساخت مباحث فقهی را محکمات فقه -که در فقه‌الوفاق دیده می‌شوند- تشکیل می‌دهد. به دیگر سخن، نمی‌شود به فقه‌الخلاف بدون توجه به فقه‌الوفاق پرداخت، بلکه باید حداکثر توافق و حداکثر تخالف را دید و اختلافات را در پرتو فقه‌الوفاق پیش برد. این روش، آثار فراوانی دارد، چراکه وقتی اختلافات را طبق امور متفق‌علیها پیش ببریم، این اختلافات تحت‌الشعاع قرار گرفته و به حداقل می‌رسد. فقه‌الوفاق مثل اتوبانی است که مسیر را برای حلّ اختلافات هموار می‌سازد. این روش، یک روش علمی برای حلّ اختلافات است.

حل اختلافات بین فریقین آثاری دارد که به شرح زیر است:

آثار منهج و شیوه مقارن

  1. اتقان در فتوا

کسی که مقارنه و به روش مقایسه عمل می‌کند ،فتوایش از اتقان بیشتری برخوردار است و نمی‌توان به‌راحتی او را به باد نقد گرفت.

سبب دیگر برای ضرورت توجّه به فقه مقارن، این است که چه موافق مقارنه باشیم چه نباشیم، در برخی مسائل، باید با روش مقارنه عمل کنیم. به‌عنوان‌مثال، در بحث از تعارض ادلّه، یکی از مرجّحات، مخالفت با عامه است؛ لذا برای فهم مبانی عامه، باید با مبانی و فتاوای آن‌ها آشنا بود.

با بررسی تاریخچه برخی احکام، مشاهده می‌شود که آراء فقهای ما در سایر مذاهب نیز دیده می‌شود. این امر ازآن‌روست که هر مذهب، بخشی از مطالب امام صادق (ع) را مورد توجّه قرار داده است؛ لذا اگر آراء تمام مذاهب جمع‌آوری و بررسی شود، فتاوا مستحکم‌تر شده و عمق و گستره آراء اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز روشن می‌گردد. این امر فقه شیعه را نیز نسبت به فقه سایر مذاهب، برتری می‌دهد.

  1. تأثیر در افق علمی اسلامی

اگر بخواهیم بدون پیش‌فرض به مسئله پیدایش مذاهب نگاه کنیم، دو علت برای پیدایش مذاهب دیده می‌شود:

یکی از علل پیدایش فرق و مذاهب، اجتهادات آن‌هاست. اگر قرار بر اجتهاد باشد ادله و بیان‌ها و علائق و سلایق و منابعی که سراغ آن‌ها می‌رویم سبب اختلاف در نتیجه می‌شود. همین اختلاف در ظرفیت‌های فکری، می‌تواند به‌عنوان یکی از علل اختلافات فتاوای فقهای باشد.

یکی دیگر از علل پیدایش اختلاف در مذاهب، تمایل به ایجاد اختلاف است؛ چراکه اگر شاگردی با استادش اختلاف نکند باید زیر چتر استادش باقی بماند. تمایز دو فرد به اختلافات بین آن‌هاست. عده‌ای وقتی نظر مخالفی نمی‌دهند احساس می‌کنند رشد نکرده‌اند. لذا اختلاف، رکن تأسیس و تشکیل برخی مذاهب است.

عده‌ای خواستند از خط پیامبر خاتم (ص) جدا شوند و اسم اسلام را بر خود بنهند، ولی خواستار تفاوت نیز بودند. همین امر سبب شد با فرمان پیامبر، تحت عنوان دموکراسی، مخالفت کنند. به بیان ایشان، پیامبر اکرم (ص) تنها نظر خود را بیان فرمودند، لکن باید نظر مردم را هم دید که چه کسی را برای جانشینی ایشان، صالح می‌دانند. این دلیل البتّه با حسن ظن به مخالفین بیان گردید، وگرنه نکات دیگری نیز برای استدلال بر پیدایش مذاهب اسلامی گفته شده است که ذکر نگردید.

به‌هرحال، اکنون‌که اختلاف پیش آمده است، باید آن را هدایت کرد. باید فقهای مذاهب بنشینند و اشتباهاتی که رخ‌داده است را کشف کنند و به ترمیم و تصحیح آن‌ها پرداخته و بعد از جنگ‌ها و دعواهای علمی بسیار، به نقطه مطلوب علمی برسند.

دیگر فایده فقه مقارن رسیدن جامعه اسلامی به افق بالای علمی و کنار گذاشتن خودخواهی‌ها و رسیدن به پختگی علمی است. در اینجا، بحث از تمایز و خودخواهی نیست، بلکه بحث رشد علمی و به نتیجه صحیح و متقن رسیدن است.

به‌عنوان‌مثال، اهل‌سنّت در بحث طلاق، به مبانی شیعه گرایش پیدا کرده‌اند؛ چراکه منطقی‌تر و واقع‌بینانه‌تر است. مباحث صیغه طلاق، شهود طلاق و شرایط طلاق در مذهب اهل‌بیت علیهم‌السلام سبب حفظ کیان خانواده و جامعه شده است.

  1. خروج از انزوا

تجربیات تلخ تاریخی، جامعه بشری را به این‌سو وا‌می‌دارد که به هم‌گرایی رو بیاورند و از خودخواهی‌ها و کینه‌ها دست‌بردارند. برخی فرق بعد از این‌که نسبت به حفظ اختلاف و دوری از یکدیگر سماجت به خرج دادند، بعد از مدّتی، دچار انزوا و خروج از دایره اسلام شدند؛ امّا بعد به این نتیجه رسیدند که به اسلام نزدیک شوند. مثلاً وهابیت بعد از دوری از جهان اسلام، الآن می‌گوید مانعی ندارد مجلس جشن برای میلاد پیامبر اکرم (ص)‌ برگزار شود و فضائل ایشان را بیان کنیم؛ اینکه مرده‌پرستی نیست!

برخی از فرق جداشده از شیعه نیز چنین‌اند. برخی از اسماعیلیه که دیدند دچار خرافات و انزواها شده و حتی فرزندان آن‌ها متمایل به این مذهب نیستند، به این فکر افتادند که به شیعه امامیه نزدیک‌تر شوند، چراکه شیعه اثناعشری دارای فقهی منظم، دانشگاهی کهن و قدیمی و سرشار از غنای علمی است. آن‌ها وقتی فقر فرهنگی خود را می‌بینند، ناگزیرند که به مذهب شیعه امامیه نزدیک شوند.

درنتیجه، می‌توان از اختلاف به‌عنوان برکتی برای جامعه اسلامی نام برد؛ البته اختلافی که باعث نمایان شدن اشتباهات و سبب شکوفایی علمی و رسیدن به نقطه علمی مطلوب باشد. این اختلاف است که با خود، قناعت و بصیرت را در پی دارد. وقتی افراد اختلاف پیدا کرده و به پوچی رسیدند، می‌یابند که اگر متحد بودند چقدر می‌توانستند موفق‌تر باشند. این‌ها مصداق آیه شریفه‌اند که می‌فرماید: «وَ قالُوا لَوْ کنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ».

فقه مقارن و اختلاف درنتیجه

ممکن است این سؤال مطرح شود که شیوه مقارنه چه تأثیری در حل اختلافات فتوایی مذاهب دارد؟

ابتدا باید گفت: اختلاف فتوا حتّی در میان فقهای یک مذهب نیز دیده می‌شود. مثلاً در مذهب شیعه اثناعشری، فقهای بزرگوار ما در مسائل باهم اختلاف دارند. ولی این اختلاف چشم‌گیر نیست. بله، در مثل نماز جمعه در عصر غیبت ممکن است اختلاف جدی باشد، ولی عمده اختلافات در این است که یکی فتوا می‌دهد و دیگری احتیاط می‌کند، لذا اختلافات حاشیه‌ای و جزئی است. به‌هرحال وجود اختلاف امری قهری است و با مقارنه عمل کردن نمی‌توان اختلافات را از بین برد، بلکه نهایتاً می‌توان اختلافات را کم کرد. دلیل آن، همان اجتهادات مختلف و ادلّه متفاوتی است که ممکن است مورد نفی دیگر مذاهب قرار گیرد.

البته در برخی مسائل مستحدثه مثل معاملات که مبنای عقلائی داشته و ادلّه شرعی نیز صرفاً امضائی است، ادله ما به ادله اهل‌سنّت نزدیک است، با این تفاوت که آن‌ها با قیاس و مصالح‌مرسله مسئله را حل می‌کنند پیش می‌برند و ما با اصل و مفهوم اولویت و مقاصد شریعت. صدالبته تفاوت بین قیاس و مفهوم اولویت مشخص است؛ اما مانند دو فرمول ریاضی برای حل یک قضیه می‌ماند.

علل نپرداختن برخی فقهای شیعه به شیوه و منهج مقارن

اینکه بسیاری از علمای بزرگوار شیعه به فقه مقارن نپرداخته و به حداقل آن که باب تعارض است اکتفا کرده‌اند، شاید به این دلیل است که گمان می‌کردند بعد از مقارنه‌هایی که علمای سلف مثل مرحوم شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی، محقق، علامه و شهیدین انجام دادند، دیگر ظرفیت تمام شده است و مقارنه بحث کردن بی‌فایده است؛ زیرا با تحقیقات آن‌ها، مراد از رشدی که در مخالفت با اهل‌سنّت قرار داده است روشن است.

برخی علل نپرداختن به فقه مقارن را افتادن در دامن طرق غیر صحیح می‌دانند. به نظر ایشان، وقتی منابع شیعه مشخص بوده و راه استنباط واضح است، پرداختن به ادله و مباحث آن‌ها، ناخودآگاه ما را به سمت مخالفین کشانده و ممکن است سبب گرایش‌های غیر صحیح گردد؛ اما اگر مثل مبنای مرحوم بروجردی را مدنظر قرار دهیم، می‌یابیم که این راه نه‌تنها نادرست نیست، بلکه بسیار نیازمند به‌کارگیری این شیوه هستیم. به نظر مرحوم بروجردی، برای فهم کلام امام صادق (ع) که درگیر با اهل سنت بودند و سؤالات فقهی آن‌ها را پاسخ می‌دادند، باید مطالب اهل سنت دیده شود تا فهمی دقیق‌تری از کلام امام صادق (ع) داشته باشیم.

درنتیجه، فقه اهل سنت موضوعیت ندارد. بلکه طریقی برای رسیدن به مبنای صحیح و دقیق است، لذا این‌چنین نیست که ظرفیتش تمام شود، بلکه همیشه نیازمند دانستن فقه اهل‌سنّت هستیم.

باری، برای تشخیص مجتهد اعلم، باید دید کدام‌یک از مراجع نسبت به فقه اهل‌سنت آشنایی دارد. فقیهی که نسبت به فقه مقارن آشناست، مثل پزشک متخصصی است که مراجعه به وی، اطمینان بیشتری را نسبت به پزشک عمومی، برای مریض به دنبال دارد. کسی که معتقد به روش مقارن است و این‌گونه عمل می‌کند، نسبت به کسی که با آراء اهل‌سنّت آشنا نیست، تخصص و علمیت بیشتری را داراست.