فرزند خصال خویشتن بود / مهدی محقق

اختصاصی شبکه اجتهاد:هدف ما از گردآوری اطلاعات، بیان جایگاه علمی آیت‌الله واعظ‌‌زاده‌ خراسانی است؛ زیرا ایشان در مشهد به‌خاطر جنبه‌ تقریبی­‌شان، مورد هجمه‌های فراوانی بودند، با وجود اینکه ایشان سال‌های زیادی در حوزه‌ مشهد خدمات داشتند. شما در زندگی‌نامه‌تان با عنوان «حدیث نعمت خداوند» خاطره‌‌ای نقل کرده‌اید که در دوره‌ رضاخان بین مردم شایعه شده بود، قرار […]


هدف ما از گردآوری اطلاعات، بیان جایگاه علمی آیت‌الله واعظ‌‌زاده‌ خراسانی است؛ زیرا ایشان در مشهد به‌خاطر جنبه‌ تقریبی­‌شان، مورد هجمه‌های فراوانی بودند، با وجود اینکه ایشان سال‌های زیادی در حوزه‌ مشهد خدمات داشتند. شما در زندگی‌نامه‌تان با عنوان «حدیث نعمت خداوند» خاطره‌‌ای نقل کرده‌اید که در دوره‌ رضاخان بین مردم شایعه شده بود، قرار است کتاب‌های حدیثی را جمع کنند و بلافاصله در بین مردم شایع شد که این دو نفر، یعنی پدر شما و پدر آقای واعظ­زاده، کتاب‌ها را دوباره خواهند نوشت!

من از زمان همکلاسی در دوره اول ابتدایی ایشان را می‌شناختم. بله. ایشان در مشهد غریب فوت کردند. بحث این است که مشهدی‌ها بی‌اعتنا هستند!

آری! به پدر ایشان (شیخ مهدی) در ۷۰ سالگی گفته بودند که دیگر این‌قدر «قال الباقر و قال الصادق» نگو! یعنی زمانی که رضاخان می‌خواست کتاب‌های اخبار را در دریا بریزد یا بسوزاند، مردم مشهد گفتند که تا زمانی که حاج مهدی و محقق۱ هستند، همه را بازنویسی می‌کنند. مردم گفته بودند: آقا شیخ مهدی اجتماعیات را بگو. آقای شیخ مهدی جواب خوبی داده بود که سر کوچه بروید؛ زیرا روزنامه‌ها و مجلات پر از اجتماعیات است. پدرم می‌گفتند که آقا شیخ مهدی مثل خورشید در آسمان مشهد می‌درخشید.

[درباره قدرنشناسی علم نکاتی می‌گویم] من ۱۴ سال اینجا رئیس بودم که بنده را کنار گذاشتند و آخوندی را آوردند که به‌علت کارهای خلاف شأن روحانیت، خلع لباس شد.

شیخ کویت می‌خواست به کسی ۱۰۰ هزار دلار جایزه بدهد، من را داور خودش قرار داد و با بلیت درجه ‌یک به آنجا رفتیم. رئیس «مؤسسه التقدم العلمی»۲ می‌گفت که درایت شیخ (صباح احمد الجابر الصباح) این است که عجم را مشاور خودش قرار داده است که به یک عرب، ۱۰۰هزار دلار جایزه بدهد. کویت که یک بیابان و برهوت است، این‌گونه به علم احترام می‌گذارند.

نمونه ‌دیگر، ابلاغی است که پرویز مشرف (رئیس‌جمهور پاکستان)، در جریان استخدام یک استاد برای هیئت‌امنا به من داده بود. یک نفر، پژوهشگاه، آستانه، بنیاد پژوهشی و… زنگ نزد که تقدیر کند. علم مرده است و فاتحه اسلام را خواندند. من چهار ستون درباره شیخ محمد واعظ­زاده نوشتم. متأسفانه در مشهد یک عالِم، اعم از خانواده‌اش و بیگانگان پیدا نمی‌شود که قدر واعظ­زاده را دانسته باشد! شیخ محمد واعظ‌زاده یک عالم درجه یک بود. این‌ بی‌تفاوتی نسبت به یک دانشمند، برای شهر و حوزه ننگ است! ما در انجمن‌مان بزرگداشت ۱۶۰ دانشمند را برگزار کردیم.

نخستین آشنایی‌ شخصی و علمی شما با آن مرحوم چگونه رقم خورد؟ آیت‌الله نواندیش بود و دید بازی نسبت به مسایل داشت. عدم تعصب و روشن‌اندیشی ایشان را محصول چه چیزی می‌دانید تا بتوان از آن در مسیر علمی بهره گرفت؟

مرحوم آقای واعظ­زاده درک کرده بود که در زمانی متفاوت از زمان گذشته قرار گرفته است و خودش را برای این زمان بایست بسازد. ما در اوان طلبگی جلسات تمرین نویسندگی با آقای واعظ­زاده و آقای شانه‌چی(۱۳۰۶-۱۳۸۱ش) (خدا رحمتشان کند) داشتیم. در حوزه‌های علمیه، تمرین نویسندگی جزو درس‌های اصلی نیست. حوزه‌ها درکی از این ‌مسائل ندارند که دنیا، دنیای امروز است. باید علم خود را به‌روز کرد. ما روزهای جمعه با مرحوم واعظ­زاده و مرحوم شانه‌چی۳ به مدرسه معرفت می‌رفتیم که شیخ مهدی ناظم، رئیس آنجا بود. از اختصاصات این‌ مدرسه، خواندن رسوم شاهنشاهی و رفتن به زیارت امام‌رضا(ع) بود.

آقای واعظ‌زاده درک کرده بود که برای امروز رسالت دارد. تفکرات او درباره تقریب این‌گونه بود. کنگره‌ شیخ طوسی(ره) بهترین کنگره‌ای بود که من تاکنون دیده‌ام. آقای دوانی، مقالات کنگره را چاپ کردند؛ اما در مقابل، کنگره­ای مثل کنگره‌ طبری، مفتضح‌ترین کنگره بود. آیا درست است که کسی برگزاری کنگره‌ شیخ طوسی(ره) با آن عظمت در زمان شاه را از معایب آقای واعظ­زاده بداند؟! با وجودی که آیت‌­الله کمره‌ای و علامه فارسی از تهران آمدند و نادرترین و بهترین کنگره را برگزار کردند.

کسی بود که می‌گفت: کنگره‌های پیش ‌از انقلاب فرمایشی بود و هرکار می‌کردند برای نوکری شاه بود؛ درحالی‌که این مطلب کلیت ندارد. آن کس می‌گفت: اگر طلاب نزد شیخ هاشم قزوینی (۱۲۷۰-۱۳۳۹ش) رسائل و مکاسب هم می‌خواندند، برای نوکری شاه بود! بنده عرض می‌کنم این، قدرناشناسی است که شیخ مهدی واعظ­زاده را نماینده شاه بدانیم! و هر قدم مثبتی را که برداشته منفی ببینیم. برخی از همان تیپ فکری می‌گویند حاج ملاهادی سبزواری که در زمان ناصرالدین‌شاه، شرح منظومه را نوشته، نوکر شاه بوده است. این درحالی‌است‌که من خودم در تلویزیون دیدم عکسی را نشان می‌داد که ناصرالدین‌شاه وارد خانه‌ ملاهادی سبزواری شده است؛ درحالی‌که ایشان پایش را دراز کرده است، بدون تعارف و سلام و علیک. می‌خواهند نشان دهند که آخوندها با شاه بد بوده‌اند؛ درحالی‌که وقتی ناصرالدین‌شاه وارد خانه می‌شود، ملاهادی سبزواری می‌گوید: «گر خانه محقر است و تاریک * بر دیده‌ روشنت نشانم». آخوند که هیچ‌وقت بی‌ادب نمی‌شود. آیا شما دیده‌اید که امام‌خمینی(ره) ناسزایی به محمدرضا شاه داده باشد. امام فرموده بود: «ما دوست تو هستیم، اسرائیل دشمن توست».

بنابراین [یکی از نکاتی که باید از آن مرحوم بهره برد] ویژگی عمق و غنای علمی و مدیریتی آن مرحوم بود که در جو زمان شاه و با اینکه کنگره‌ها به تعبیر برخی فرمایشی بود، ولی کنگره شیخ طوسی واقعاً چنین نبود.

نکته دیگر [درباره مشهد] اوضاع ضد فلسفی این شهر است. من یک سال بیشتر در مشهد طلبه نبودم. وقتی دیدم فلسفه را تکفیر می‌کنند، [از آنجا رفتم.] یک روز مخفیانه شرح منطق را بردم، طلبه‌ها گفتند: مگر نمی‌دانی که فلسفه کفر است؟ گفتم: منطق می‌خوانم. گفتند: مگر نشنیدی که منطق، مدخل فلسفه است. پیش کسی برو و رد این مطلب را بگیر. گفتم: تا جایی که من خواندم، منطق، تقسیم علم به تصور و تصدیق است. تمام علمای اسلام می‌گویند که این تقسیم، حصر عقلی است. حصر عقلی یعنی قسمت و شق سوم ندارد. کجا بروم و بگویم که عدد فقط زوج و فرد نیست و شق دیگری هم دارد که نه زوج و نه فرد است! این چیزی جز حماقت نیست. مشهد نماندم، خواستم تهران بمانم که انتفاضه بود. سید محمدکاظم عصار تهرانی (۱۲۶۲-۱۳۵۳ش)، شیخ مهدی الهی قمشه‌ای (۱۲۸۰-۱۳۵۲ش) و آیت‌الله علامه رفیعی‌ قزوینی (۱۲۷۱-۱۳۵۳ش) تدریس داشتند.

بازگردیم به پدر ایشان. آیا برخی کم‌توجهی‌ها به مرحوم شیخ محمد، ریشه در مسائل پدرشان داشت؟

پدرشان مشهد را ترک کرده بود و محرم و صفر در منزل ما، در تهران ساکن بودند. ایشان خطیب درجه یک بودند و به احادیث و اخبار تسلط داشتند. آیا درست است در مشهد به کسی که مروج دین پیامبر است اهانت کنند؟ [این رفتارها و اهانت‌­ها] به خاطر جهل بود و [حکمتی هست که می‌گوید:] «داءُ الجهل لیس له دواء». بنابراین آن سوء رفتارها از حسادت، تنگ­‌نظری و… نبود. حاجی عباس ابوالصدق و حاجی ابوالعلم از مریدان ایشان بودند. من مسئول میزبانی از ایشان بودم و درد دل‌هایشان را برای من می‌گفتند.

البته ممکن است جوانان داغ انقلابی [قبل از انقلاب] به ایشان اعتراض کرده باشند و گفته باشند از اجتماعیات بگویید. نمی‌دانم. من آنجا نبودم. اگر جوان انقلابی باشد، باید به دهان او زد که به فردی که هفتادسال چراغ علم و شمع اسلام را در مشهد روشن نگه داشته است، بگوید: چرا «قال الصادق و قال الباقر» می‌گویی؟! در نجف مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی پای خطابه‌ حاج مهدی واعظ‌زاده می‌نشستند؛ چون خطیب قَدَری بودند. ایشان بالأخره مسن بودند و دیگران باید احترام‌شان را نگه می‌داشتند. درست است که نمی‌توانستند مثل خورشید بدرخشند، ولی نباید به ایشان اهانت می‌کردند. بازاری‌های تهران، حاجی عباس ابوالصدق و حاجی ابوالعلم قدر و منزلت ایشان را [بیشتر می‌]‌ دانستند.

از سخنرانی‌تان در کنگره شیخ طوسی بفرمایید. گویا مرحوم علامه طباطبایی، دانش‌پژوه و آذرپناه که در حوزه‌های مختلف تخصص داشتند، در کنگره حضور داشتند.

سطح کنگره علمی بود. سخنرانی من درباره‌ سیدمرتضی، و «تلخیص الشافی» شیخ طوسی بود. سیدمرتضی کتاب «شافی» را در رد کتاب «الإمامه» قاضی عبدالجبار همدانی نوشته بود۴. موضوع خوبی بود و گفتم در فترتی، شیعه در برابر اهل‌سنت تحقیر می‌شده است؛ چون شیعه می‌گفت: «قال الصادق و قال الباقر». اهل‌سنت در جواب می‌گفتند: اینها برای تو امام هستند، برای ما که امام نیستند. اهل‌سنت، معتزلی بودند و دلیل عقلی می‌خواستند؛ بنابراین شیعه خُرد می‌شد. سید مرتضی برای اولین بار بود که مسئله‌ امامت را از راه عقلانی با دلایل عقلی، منطقی و فلسفی اثبات کرد. من از کتاب الإنتصار خیاط معتزلی (رئیس معتزلیان بغداد قرن سوم) این را نقل کردم که شیعه قدرت مقاومت در برابر معتزلی را نداشت. شیعه مجهز به دلایل عقلی نبود و مدام دلایل نقلی می‌آورد.

کتب «معجم مفرد الفاظ قرآن»، «المعجم فی الفقه لغه القرآن و سر بلاغته»، «النصوص فی علوم القرآن» و «النصوص فی الإقتصاد الاسلامی» از جمله پروژه‌های ایشان محسوب می‌شود، البته چند کارگروه زیر نظرشان بوده است. شما با کارهای علمی ایشان چقدر آشنایی دارید؟

 آقای بروجردی(ره) آخوندی بود که تکلیف کتبی به شاگردانش می‌داد و از استادانی نبود که تنها منبر برود. داماد آقای صافی، نسخه یکی از تکالیفی را که درباره رجال، برای آقای بروجردی نوشته بودند به من نشان داد. آیت‌الله بروجردی در تربیت کسانی که نزد او درس خوانده بودند، خیلی مؤثر بود. آقای واعظ­زاده و شیخ لطف‌الله صافی به‌شدت تحت تأثیر مکتب و فضای علمی آیت‌الله بروجردی(ره) بودند.

[نکته‌ای هم در باب غنای علمی امثال واعظ‌زاده بگویم.] جلسه‌ای داشتیم که آقای مصباح‌ یزدی تشریف داشتند و برای این بود که ما دوازده نفر از طلاب را بدون مدرک وارد دوره فوق‌لیسانس کنیم که یکی، پسر خودشان بود و او را به کانادا فرستادند. شما سراغ دارید طلبه‌ای که ششم ابتدایی نباشد و به او مدرک دکترا بدهند؟ این کار به اعتبار من بود که معاون آموزشی دانشکده [کانادا] را خواستم و به زبان انگلیسی توضیح دادم که اینها به‌اندازه‌ لیسانس درس خوانده‌اند. آقای مصباح‌ یزدی گفتند: این از بی‌عرضگی وزارت علوم است که جوانان ما این وضع را دارند. اینها باید اینجا استاد باشند. گفتم: اینجا [کانادا] ملاک‌شان محصول علمی است و اینکه می‌توانند ضمیر را خوب برگردانند ملاک نیست.

مرحوم واعظ­زاده، سردمدار تقریب بودند. متأسفانه در حال حاضر، کسی را نداریم که هم‌زمان فقیه، مجتهد، معتقد و پرچم‌دار تقریب نیز باشد.

بله، قدر و منزلت ایشان ناشناخته مانده است؛ همچنان‌که ابوالعلاء معری می‌گوید: «صاحبان فضل در وطن‌شان مجهول هستند». ایشان یکی از افراد توانمند حوزه علمیه بودند؛ اما [شعاع خبری و تأثیری ایشان حین رحلت] در مشهد مثل فوت یک کارگر بود! اگر کسی بهره کمی از علم داشته باشد، قدر و منزلت ایشان را می‌داند.

در هر حال فقدان آیت‌الله واعظ‌زاده خراسانی ضایعه بزرگی برای حوزه علمیه مشهد بود و با این بیت در رثای آن عالم جلیل و فقید سعید، بحث خود را ختم می‌‌نمایم:

کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد  ***  تا برین چشم و چراغ انجمن بگریستی


پی‌نوشت‌ها

[۱]. حاج شیخ عباسعلی محقق‌خراسانی (۱۲۷۱-۱۳۴۲ش).

[۲]. مؤسسه کویتیه تهدف لدعم التطور العلمی و التکنولوجی. تأسست عام (۱۳۹۵ق/۱۳۵۴ش/۱۹۷۶م). تقدم المؤسسه جوائز سنویه للباحثین فی الکویت و العالم الإسلامی فی مختلف العلوم و هی: جائزه الکویت؛ جائزه المنظمه الإسلامیه فی العلوم الطبیه؛ جائزه معرض الکویت للکتاب؛ جائزه الزراعه و الثروه الحیوانیه و السمکیه؛ جائزه أفضل بحث؛ جائزه الإنتاج العلمی؛ جائزه الکویت الإلکترونیه؛ و… .

[۳] . دکتر محقق: آقای واعظ‌زاده یادشان بود که کلاس اول ابتدایی با آقای شانه‌چی هم‌کلاس بودیم، ولی یادم نیست.

[۴]. عنوان مقاله دکتر مهدی محقق «مقدمه‌‏ای بر تلخیص الشافی شیخ طوسی» است. محتوای کتاب، گزارشی اجمالی از اختلافات مسلمانان بعد از پیامبر در تفسیر و تبیین مسئله امامت است. در این زمینه اشاره‌‏ای اجمالی به آرای اشاعره و معتزله صورت گرفته و به متون و مصادر اولیه مراجعه شده و مباحثات و مجادلات کلامی ابن‏قبه و دانشمندان و متکلمان شیعی با مراجعه به الفهرست ابن‏ندیم بازخوانی شده است. سپس از تلاش گسترده قاضی عبدالجبار در کتاب سترگ المغنی در توضیح حقایق امامت یاد شده و این کار به گفته مؤلف بر شیعیان گران آمده و آنها به تکاپو افتاده و استدلال‌ها و دقت‏‌های کلامی و نگارشات گسترده را آغاز کردند. الشافی سید مرتضی و اثر ابن‌راوندی در امامت در راستای این هدف صورت گرفته است.