واعظ‌زاده بی‌شک علامه بود / سید مصطفی محقق داماد

اختصاصی شبکه اجتهاد:به مطلب کوتاهی به نقل از خود ایشان اشاره می‌کنم که می‌فرمودند: «مدت ارتباط ما با خانواده شما بیش از یک قرن است»؛ چون طبق فرموده خودشان، عمده درس فقه‌ را در دوره‌های اولیه درس آیت‌الله حاج سید محمد محقق‌ داماد یزدی (۱۲۸۵-۱۳۴۷ش) خوانده بودند، البته در زندگی‌نامه‌شان نیاورده‌اند؛ بنابراین بنده گمان می‌کردم تنها راه ارتباطی با خانواده ما از طریق شاگردی‌شان نزد پدرم بوده است.


حضرت‌عالی چه زمانی و چگونه با مرحوم آیت‌الله واعظ‌‌زاده‌ خراسانی آشنا شدید؟

نخست به مطلب کوتاهی به نقل از خود ایشان اشاره می‌کنم که می‌فرمودند: «مدت ارتباط ما با خانواده شما بیش از یک قرن است»؛ چون طبق فرموده خودشان، عمده درس فقه‌ را در دوره‌های اولیه درس آیت‌الله حاج سید محمد محقق‌ داماد یزدی (۱۲۸۵-۱۳۴۷ش) خوانده بودند، البته در زندگی‌نامه‌شان نیاورده‌اند؛ بنابراین بنده گمان می‌کردم تنها راه ارتباطی با خانواده ما از طریق شاگردی‌شان نزد پدرم بوده است.

حتی ایشان این ارتباط را قبل از آشنایی با پدرم و مربوط به ارتباط پدرشان(شیخ مهدی خراسانی)۱ با جد مادری‌­ام، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری (۱۲۴۲-۱۳۱۵ش) می‌دانست.

ماجرایی نیز دراین‌باره نقل کردند به این شرح: زمانی که مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در کربلا بودند پدر من (شیخ مهدی خراسانی) مقلد ایشان بوده است و اتفاقاً اولین رساله شیخ عبدالکریم که در کربلا چاپ شد، در منزل ما موجود است. هم‌زمان با سکونت پدرم در خراسان، شیخ عبدالکریم از کربلا به اراک می‌آیند. بنابراین پدر بنده که می‌خواسته به زیارت عتبات برود، شیخ را ملاقات کرده و ایشان می‌فرمایند: به منزل ما برویم که امروز ناهار خوبی داریم! شیخ به پدر بنده فرمودند: حالا که به کربلا می‌روی در راه برگشت حتماً به اینجا بیا تا با هم به مشهد برویم، بنده هم می‌خواهم به مشهد بروم. پدرم می‌گفت: ما به عتبات رفتیم و برگشتیم.

در راه بازگشت یکی یا دو منزل مانده به اراک (در نوشته ایشان دقیق آمده است) شب کسی بالای دلیجان آمد و گفت: بین شما شیخ مهدی خراسانی هست؟ گفتم: بله من هستم. شیخ عبدالکریم فرمودند که اراک پیاده نشوید بنده به قم رفته‌ام. (این ماجرا مربوط به سال‌های حدود ۱۳۰۰ است)؛ بنابراین اراک پیاده نشدم و مستقیم به قم آمدم. پس از پرس‌وجو از مکان استقرارشان، به ملاقات‌شان رفتم. اتفاقاً همان روزی بود که علمای قم آمده بودند تا ایشان را در قم نگه دارند، از آن طرف علمای اراک هم آمده بودند تا ایشان را برگردانند. پدرم می‌گفت: من هم آن گوشه نشسته بودم، دستم را بلند کردم که آقا یک مدعی سوم هم هست! شما قول داده بودید که با هم به مشهد برویم. بعد ‌گفت که پدرم خیلی به شیخ عبدالکریم ارادت و علاقه داشت؛ چون می‌گفت ایشان با وجود اینکه رئیس حوزه هستند، در مدرسه فیضیه برای نوبت سلمانی (آرایشگاه) در ردیف طلبه‌ها می‌نشینند، مانند دیگران دو قِران (ریال) می‌دهد سرش را می‌تراشد. آقای واعظ‌زاده می‌گفت: در هر حال منظورم از نقل این ماجرا این بود که رابطه ما با شما قبل از جریان شاگردی بنده نزد مرحوم محقق‌ داماد بوده است. همچنین می‌فرمود: وقتی آقای سیستانی از مشهد به قم آمدند، بنده ایشان را سر درس پدر شما بردم.

تا وقتی هم که پدرم زنده بود، هر وقت به ق‍م تشریف می‌آوردند، حتماً به منزل ما می‌آمدند. بعد از فوت پدرم ایشان دیگر ارتباطی با ما نداشتند تا اینکه انقلاب شد. بنا به‌اتفاق، یکی از افرادی بود که اوایل انقلاب ـ زمانی که به کنگره امام‌ رضا(ع) در مشهد می‌آمدم ـ نسبت به بنده محبت داشت، به دیدار من می‌آمد، با هم می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم.

خدا را شاهد می‌گیرم که گزاف نگفته‌ام اگر بگویم: بنده در زندگی‌ام کمتر شخصیت کاملی در اخلاق، علم و جامعیت در الهیات، همچون مرحوم مطهری و مرحوم واعظ‌زاده دیده­‌ام.

یکی از مقاصدم برای آمدن به مشهد و تدریس در دانشگاه رضوی، نشستن در حضور ایشان بود. در آنجا بیشتر هم سؤال می‌کردم و بهره می‌بردم. ایشان داستان‌های تاریخ معاصر مانند زندگی‌نامه سیاسی آیت‌الله بروجردی را آن‌قدر زیبا و دقیق بیان می‌کردند که بنده آنها را ضبط می‌کردم و اکنون در لپ‌تاپ شخصی خود دارم. برای مثال ایشان در جلسه‌ای که عده زیادی آمده بودند تا در مورد دکتر مصدق صحبت کنند، بسیار دقیق مطالب را بیان می‌کردند. جریان نواب صفوی و برخورد آیت‌الله بروجردی با ایشان را به دقتی که ایشان بیان کردند، هیچ‌کس بیان نکرده است و البته بنده آن را مکتوب هم کردم.

ایشان جامع علوم بودند؛ فقیه، اصولی، مورخ، مفسر و ادیب به‌تمام‌معنا (مسلط کامل به ادبیات عرب) بودند. بنده چند سفر در خدمت ایشان بودم؛ اما سفری که از همه بیشتر برایم لذت‌بخش بود، سفر به آنکارا بود تا در کنفرانسی که مجمع تقریب تشکیل داده بود شرکت کنیم. در طول سفر هر آنچه ایشان از تاریخ نقل می‌کردند، بنده ساکت می‌شدم تا مانند ضبط‌صوت دقیق بگیرم که چه می‌فرمایند. در راه برگشت از آنکارا که به استانبول برگشتیم، تاریخ تمدن اسلامی را به‌قدری زیبا از نزدیک برای بنده بیان کردند که قابل توصیف نیست. به هر مکانی که می‌رفتیم، با حافظه قوی‌ای که داشتند تاریخِ آن را می‌گفتند؛ برای مثال اینجا عثمانی‌ها این کار را کردند، این مسجد این‌طور است، آن مسجد فلان است، جریان مرگ ابوایوب انصاری و تمام این قسمت‌های تاریخ را به‌طور دقیق نقل می‌کردند.

در واقع در این چند روز یک دوره «تاریخ تمدن اسلامی» را برای بنده بیان کردند و بنده این چند وقت مدیون دانش ایشان بودم. جالب این است که ایشان اولین کسی بودند که تاریخ تمدن اسلامی را برای طلاب مطرح کردند.

نکته‌ای که اصرار دارم حتماً بگویم این است که بنده در طول زندگی‌ام فقط دو نفر دیده‌ام که سبک تحقیق تاریخی آزادانه ـ مثل سبکی که غربی‌ها تازه یادگرفته‌اند ـ داشته باشند. یکی از این‌دو نفر همین آقای واعظ‌زاده بود. ایشان درباره تاریخ اسلام آن‌گونه آزادانه و بدون تعصب می‌نوشت که خواننده نمی‌توانست تشخیص دهد که نویسنده آن، مسلمان یا غیرمسلمان است.

ایشان بهترین اساتید فن دورانش را درک کرد؛ از جمله در فقه، آیت‌الله محقق‌ داماد و آیت‌الله بروجردی را درک کرده‌اند. ایشان به سبک تحقیق آقای بروجردی بسیار مسلط و متأثر از آن بودند. واقعیت این است که پس از مرحوم شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء (متوفی ۱۳۳۲ش) در دوران متأخر، تا آیت‌الله بروجردی مرجعی دارای نگاه جامع و سبک تحقیقی جدید نداشته‌ایم. سبک و مکتبی که می‌توان نام «مکتب قم» را بر آن نهاد.

ویژگی‌های «مکتب قم» چه بوده است؟

به‌ اختصار می­‌گویم، فقهای دیگر مانند مرحوم آیت‌الله خویی، آیت‌الله حکیم و بقیه کسانی که از «مکتب نجف» هستند را در نظر بگیرید، شیوه‌ عمل‌شان این‌طور است که در هر مسئله‌ای، نخست، «اصل» تأسیس می‌کنند؛ سپس به فتوا می­‌رسند؛ اما آیت‌الله بروجردی سبک‌شان این‌طور بود که نخست برای هر مسئله‌ای سیر تاریخی آن، پیشینه، چرایی آن مسئله و… را تحقیق می‌کردند.

در کتاب «نهایه الأصول»۲ که تقریرات مرحوم آیت‌الله منتظری (۱۳۰۱-۱۳۸۸ش) از درس آیت‌الله بروجردی است، ملاحظه کنید که مسئله «تصویب و تخطئه» را چطور مطرح می‌کند. اول از اینجا شروع می‌کند که در اصل این قضیه از کجا شروع شد؟ در نهایت هم به نتیجه‌ای می‌رسد که هیچ‌کس به این نتیجه نرسیده است. همچنین در مسئله «طلب و اراده»، طوری مسئله را از لحاظ تاریخی مطرح می‌کنند که تأثیرگذاری اطلاعات و سیر تاریخی مسئله در نتیجه به‌طور کامل مشهود است.

در یک جمله، مکتب قم با توجه به سیر تاریخی مسئله، استنتاج می‌کند. این سبک و شیوه در چند نفر بسیار تأثیر گذاشته است. یکی استاد ما مرحوم شهید مطهری بود که سر درس فلسفه، زمانی که می‌خواست «اصالت وجود» را درس بدهد، چند جلسه اولیه، تاریخچه این مسئله را می‌‌گفتند؛ سپس وارد مسئله می‌شد. آقای واعظ‌زاده هم همین‌طور بودند، در مباحث فقهی که با هم انجام می‌دادیم به بُعد تاریخی مسئله خیلی اهمیت می‌دادند؛ بنابراین ابتدا ازنظر تاریخی، مسئله را بیان کرده و می‌فرمودند من فکر می‌کنم این مسئله در فلان تاریخ و برای فلان موضوع مطرح شده است.

نکته دیگر اینکه آقای بروجردی خیلی تقریبی بودند و در آقای واعظ‌زاده نیز بسیار تأثیر گذاشته بودند. آقای بروجردی به فتاوای عامه توجه ‌کرد و می­‌گفت فقه شیعه، حاشیه بر فقه اهل‌سنت است. تا قبل از ایشان در قم و نجف توجهی به فقه عامه نمی‌شد؛ در واقع بعد از علامه حلی که در قرن هشتم، تذکره الفقهاء۳ را نوشته بود، کسی به این مسئله توجهی نداشت. این تفکر تقریبی را مرحوم آیت‌الله مطهری و آقای منتظری هم داشتند.

 تسلط آیت‌الله واعظ‌زاده در سه جهت بود: رجال، تاریخ تمدن اسلامی و ادبیات. در رجال متأثر از آیت‌­الله بروجردی بودند؛ اما در دو مورد دیگر، حتی از ایشان هم مسلط‌تر بودند.

مرحوم واعظ‌زاده به ادبیات بسیار اهمیت می‌دادند. در همان سفر ترکیه از دست‌فروش کنار خیابان، الفیه ابن­مالک را چون کوچک و جیبی بود، خریدند. نه‌تنها الفیه همواره در جیب‌شان بود که آن را خیلی خوب حفظ بودند. به‌نحوی به ادبیات عرب تسلط داشتند که هرگز کسی نتوانست در سخنرانی‌های عربی به ایشان ایرادی بگیرد.

ایشان می‌توانست الگوی خوبی برای طلبه­‌ها باشد. همان‌طور که گفتم جامعیت، عدم تعصب، فکر و دید بسیار وسیع، اطلاعات گسترده و حافظه بسیار قوی از شاخصه‌های بارز ایشان بود. هم دانشگاه و هم حوزه را خوب درک کرده بودند. با توجه به سن‌شان، خیلی از مسایل تاریخ معاصر در دوران پهلوی اول و دوم را از نزدیک دیده بودند؛ بنابراین تاریخ معاصر را هم بسیار دقیق نقل می‌کردند.

به نظرم لفظ «علامه» را به هر کسی نباید اطلاق کرد. بنده علاقه داشتم به‌جز علامه طباطبایی، تنها به شهید مطهری، علامه بگویم. اکنون با خیال راحت می‌­توانم این لفظ را برای آقای واعظ‌زاده نیز به کار ببرم؛ چون علامه به کسی می­‌گویند که جامع چند رشته از علوم اسلامی ‌باشد. همیشه به ایشان می‌گفتم شما بلاتشبیه مثل خداوند، صفت فیاض را دارید. اصرار داشتند که هرچه را یاد می‌گرفتند، به‌راحتی در اختیار بقیه قرار دهند. برای مثال وقتی با ایشان روبه‌رو می‌شدید، خلاصه­‌ای از کتابی را که خوانده بودند منتقل می‌کردند. بنده نکته‌های فراوانی از ایشان شنیده‌ام که هنوز نتوانسته‌ام منبع آنها را پیدا کنم و تنها منبع من ایشان است.

یکی از مفاخر و کارهای ماندگار ایشان برگزاری کنگره شیخ طوسی بود. برای ما طلاب افتخار بود که یک طلبه توانست کنگره‌ای را برگزار کند که برای دانشگاه‌ها آن‌قدر مهم، بزرگ و مایه افتخار بود که مقالات آن مرجعی برای طلاب پژوهش‌گر قرار گرفت.

ایشان در مشهد استوانه بسیار مهمی بودند. کاری که ایشان همین اواخر در مورد قرآن انجام دادند و آن تحقیقی که در آخر خودشان ارایه دادند، نشانه تسلط کافی به ادبیات و قرآن است. به‌هرحال معتقدم که جای ایشان به‌سختی پُر خواهد شد.

می‌توانید یک مثال از آن مواردی که منبعش را پیدا نکرده‌اید نقل کنید؟

بله! چنان‌که می‌دانید استاد واعظ‌زاده معتقد بود این چیزهایی که در رابطه با دشمنی ابوحنیفه با امام‌ باقر(ع) نقل می‌شود، صحت ندارد و اتفاقاً او محب اهل‌بیت(ع) بوده است. با توجه به این، ایشان قضیه‌ای را نقل می‌کردند که منبعش را نیافتم. می‌گفتند، ابوحنیفه از کوفه به مدینه، نزد امام‌باقر(ع) می‌رود. امام(ع) می‌فرمایند که: منزل ما تحت‌نظر است برو وگرنه تو را آزار می‌دهند و برایت دردسر می‌شود. ابوحنیفه می‌گوید: من اینجا کار دارم و نمی‌روم. وقتی مکان خلوت می‌شود، امام(ع) می‌فرمایند: کارت چیست؟ می‌گوید: آمده‌ام خدمت‌تان بگویم که شیعیان شما در کوفه به شیخین توهین می‌کنند و این خوب نیست، شما دستور بفرمایید توهین نکنند. امام(ع) می‌فرمایند: من می‌گویم، ولی گوش نمی‌کنند. ابوحنیفه می‌گوید: یعنی چه؟ مگر می‌شود شیعیان شما به حرف‌تان گوش نکنند؟ بعد امام(ع) می‌فرمایند: بله مثل خودت که به تو گفتم برو ولی نرفتی!

جناب آقای واعظ‌زاده چگونه با درس پدر شما آشنا شدند؟

ایشان می‌گفتند که وقتی دیدم همه فضلای قم در درس مرحوم محقق‌ داماد شرکت می­‌کنند، من هم رفتم. وقتی به مشهد رفتند، در درس مرحوم آیت‌الله میلانی (۱۲۷۴-۱۳۵۴ش) شرکت می­‌کردند و آیت‌الله میلانی نیز توجه ویژه به ایشان داشتند.

با وجود اینکه پدر ایشان واعظ بزرگی بوده‌اند، به‌گونه‌ای که آقا سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر وعظ ایشان می‌نشسته‌اند، کسی خاطره‌ای از ایشان ندارد. شما مطلبی درباره پدر ایشان دارید؟

بنده ایشان را ندیده‌ام و هرچه می­‌دانم از خود آقای واعظ‌زاده شنیده‌ام. آقای واعظ‌زاده زیاد از پدرشان تعریف می‌کردند؛ به‌طور مثال اینکه پدرشان حافظه خیلی خوبی نسبت به احادیث داشتند. ایشان نقل می‌کرد که مردم مشهد درباره پدرم چنین می‌گفتند که اگر تمام کتاب‌های شیعه را کسی داخل دریا بریزد ما هیچ غمی نداریم؛ چراکه کسی مثل شیخ مهدی خراسانی(پدر مرحوم واعظ‌زاده) را داریم که تمام این کتاب‌ها را حفظ است. به‌ظاهر، ایشان در وعظ‌شان فقط حدیث می‌گفتند، البته در قم نیز افرادی چون شیخ مرتضی انصاری این‌گونه بودند. سبک منبر آقا شیخ مهدی خراسانی مانند شیخ عباس قمی بود که تنها نقل حدیث می­کردند.

یکی از شبهات درباره ایشان و آقای مدیرشانه‌چی(۱۳۰۶-۱۳۸۱ش) این بود که چرا ایشان به دانشکده الهیات رفتند؛ درحالی‌که می‌گویند اصل این دانشکده را وزارت معارف آن زمان ساخت تا در برابر حوزه عَلَمش کند؟

یکی از جریاناتی را که بنده از دایی‌ام حاج آقا مهدی (دکتر مهدی حائری‌ یزدی ۱۳۰۲-۱۳۷۸ش) شنیدم نقل می‌کنم. دایی‌ام می­‌گفت: اتوبوسی سوار بودیم که در صندلی جلو امام‌خمینی و اخوی ما حاج آقامرتضی (۱۲۹۴-۱۳۶۴ش) نشسته بودند. دیدم که امام‌خمینی به برادرم می‌گفت: آقای بروجردی پول‌ها را حرام می‌کند، خرج‌های بی‌خود می‌کند و طلبه‌های فاضل دارند می‌روند! بلافاصله برادرم حاج شیخ مرتضی گفت: بله آقای مطهری رفته است، آشیخ محمد واعظ‌زاده رفته است. تا این را گفت امام در جواب گفت: این آقایی هم که پشت سر ما هست، او هم می‌رود!

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]. شیخ مهدی واعظ خراسانی (۱۲۴۸-۱۳۲۹ش) سالیان متمادی در حرم امام رضا(ع) به وعظ و نقل حدیث می‌پرداخت و همه‌ساله در ماه رمضان در زمینه عقاید و تفسیر قرآن بحث می‌کرد و خطابه‌های حدیثی‌ تفسیری او توسط طلاب حوزه همچون درس دنبال می‌شد. او به‌جز مشهد به شهرهای سبزوار، نیشابور، یزد، اصفهان، تهران و کرمانشاه سفر می‌کرد و چون از خطبای شناخته‌شده در بخارا(شهری در ازبکستان فعلی)، و عراق بود بارها به بخارا و نیز شهرهای نجف، کربلا، کاظمین و سامرا برای ایراد وعظ و ارشاد دعوت شد. وی ضمناً با مراجع و علمای حوزه علمیه نجف و کربلا مانند میرزامحمدحسین نائینی، آقاضیاء‌الدین عراقی، حاج سید عباس شاهرودی، حاج میرزاحسن بجنوردی، شیخ محمدعلی کاظمینی و دیگران رابطه صمیمی داشت. مباحث وی علاوه‌ بر نقل حدیث شامل مطالب فلسفی، فقهی، کلامی، ادبی و تاریخی بود و بارها مورد تمجید علمای بزرگ از جمله آیت‌الله بروجردی قرار گرفت.

[۲] . کتاب نهایه الأصول، یکی از بهترین کتاب‌های اصولی از نظر تنوع مباحث مطرح شده است. در این کتاب، مباحث اصولی، فلسفی، تاریخی و نکات فقهی با ارزشی که مترتب بر مباحث اصولی است، مطرح شده است. از دیگر ویژگی‌های بسیار مهم که در اکثر مباحث کتاب دیده می‌شود، تحلیل تاریخی مباحث اصولی است. این نحوه بحث، در مباحث تصویب، مسئله ترتب به خبر واحد، تنجیز علم اجمالی، تمسک به عام قبل الفحص عن المخصص، اجتماع امر و نهی، صحیح و اعم، طلب و اراده، تاریخچه علم کلام و معتزله و اجزاء به‌نحو مطلوبی تقریر شده است.

[۳]. علامه حلّی، این کتاب را به درخواست فرزندش محمد (فخرُ المحققین) نوشت و چنان‌که در مقدمه تأکید کرده، در این کتاب به‌اختصار فتاوا و ادله فقهی را بر پایه فقه امامی و با اشاره به آرای مخالف و داوری میان مذاهب به روشی منصفانه آورده است. به گفته مؤلف، کتاب در چهار قاعده تنظیم شده، اما به‌غیر از دو قاعده عبادات و عقود، بقیه آن در دسترس نیست. هر قاعده نیز مشتمل بر شش کتاب است. مؤلف در هر مسئله ابتدا نظر مقبول خود را در قالب بیان نظریه فقیهانی از امامیه که با آن نظر موافق‌اند، نوشته و سپس با آوردن نام برخی موافقان از میان صحابه و تابعین و فقهای مذاهب دیگر و با استناد به ادله مورد قبول عامه و خاصه به تحلیل آن پرداخته است. در بیان نظریه‌های مخالفان با توجه به احاطه خود بر آرای فقهی امامیان و اهل‌سنت و ذکر ادله آنان، گاهی به نقد و پاسخ‌گویی پرداخته و چه‌بسا پاسخ‌هایی مفروض در توجیه آنها ذکر کرده و خود به آنها پاسخ داده است. بدین‌ترتیب، در بسیاری از فروع و مسایل فقهی، نوعی مناظره و گفت‌وگوی علمی بر پایه مبادی مفروض صورت گرفته، ولی در برخی مسائل (بیشتر در ابواب معاملات) به ذکر نظریات مخالفان اکتفا نموده است، بی‌آنکه به پاسخ‌گویی بپردازد.