اندر سلوک علمی و اجازات استاد / سید کاظم طباطبایی‌پور

اختصاصی شبکه اجتهاد:شیخ محمـد واعظ‌زاده ‌خراسانی، استاد پیشکسوت دانشکده الهیات و دبیرکل‌ سابق مجمع تقریب بین‌ مـذاهب‌ اسـلامی با بیش از هفت‌دهه فعالیت علمی، فرهنگی و اجتماعی و تقریبی نه تنها در ایران، بلکـه در جهـان اسلام‌ چهره‌ای شناخته شده است. نگارنده که خود را یکی از ده‌ها فرزنـد معنـوی اسـتاد می‌داند، بـر خود فرض می‌بیند که به یاد و سوگ استاد لختی خامه را بر‌ صفحه‌ کاغذ بلغزاند تا سوگمندان او قدری از دریای خِرد و هنر او که حاصل عمری تحصیل و جهاد علمی و مسافرت‌های هوشمندانه تقریبی است، پیمانه برگیرند.


مرگ چنین خواجه نه کار است خُرد!

شیخ محمـد واعظ‌زاده ‌خراسانی، استاد پیشکسوت دانشکده الهیات و دبیرکل‌ سابق مجمع تقریب بین‌ مـذاهب‌ اسـلامی با بیش از هفت‌دهه فعالیت علمی، فرهنگی و اجتماعی و تقریبی نه تنها در ایران، بلکـه در جهـان اسلام‌ چهره‌ای شناخته شده است. نگارنده که خود را یکی از ده‌ها فرزنـد معنـوی اسـتاد می‌داند، بـر خود فرض می‌بیند که به یاد و سوگ استاد لختی خامه را بر‌ صفحه‌ کاغذ بلغزاند تا سوگمندان او قدری از دریای خِرد و هنر او که حاصل عمری تحصیل و جهاد علمی و مسافرت‌های هوشمندانه تقریبی است، پیمانه برگیرند.

در این نوشتار پس‌ از‌ ذکر یکی ـ دو ویژگی مهم، صـورت اجـازه علامه سـید محمدحسـین طباطبایی(۱۲۸۱-۱۳۶۰ش)، علامه سمنانی(۱۲۵۹-۱۳۴۹ش)۱ و شیخ آقابزرگ تهرانی (۱۲۵۴-۱۳۴۸ش) را که به قـول خـود اسـتاد، وی را بـه‌ شـیوخ‌ ملحق‌ کرده‌اند از نظر خواهیم گذراند.

مرحوم استاد، تحصیل علوم دینی را از‌ سال‌ ١٣١٨ش در‌ حوزه عـلمیه نـجـف آغــاز کـرد. در سـال ١٣٢١ بـه حوزه علمیه خراسان یعنی مشهدمقدس‌ بازگشت و از مـحضر استادان بزرگ و مدرسان حوزه علمیه ایـن دیار همچـون میـرزا احمـد مدرس‌یزدی (متوفی۱۳۵۰ش)، شیخ‌ محمدکاظم‌ دامغانی (۱۲۷۷-۱۳۵۹ش)‌، شیخ هاشم قزوینی (۱۲۷۰-۱۳۳۹ش)، شیخ مجتبی قـزوینی (۱۲۷۹-۱۳۴۵ش)، شـیخ سیف‌الله ایسـی (۱۲۷۷-۱۳۴۲ش)، میرزامهدی اصفهانی‌ (۱۲۶۴-۱۳۲۴ش) و میرزامهدی‌ آشتیانی‌ (۱۲۶۷-۱۳۳۱ش) بهره بـرد. در سـال ١٣٢٨ بـه قــم رفـت و از حـوزه درس فقیـه، اصولی و رجال‌شناس برجسته‌ای‌ چون‌ آیت‌الله‌العظمی آقاحسـین طباطبـایی‌ بروجـردی (۱۲۵۴-۱۳۴۰ش)‌ بهره‌های سرشـار گرفت.

کسانی که با اسـتاد انـسی‌ داشـته‌ یا نوشته‌های او را خوانده باشند نیک می‌دانند که وی تا چه‌ مایـه‌ تـحـت‌‌تـأثیر افکار و شخصیت آن عالم کم‌نظیر و ژرف‌اندیش بوده اسـت. علاوه‌ بر آن، وی در‌ قـم‌ در حـوزه درس آیت‌الله سید صدرالدین صدر (۱۲۶۰-۱۳۳۲ش)، آیت‌الله سید محمد حـجت کوه‌کمره‌ای (حدود ۱۲۳۳-۱۳۳۱ش)، آیت‌الله‌ سید روح‌الله موسوی خمینـی، آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی (۱۲۷۷-۱۳۷۲ش) و آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری(۱۲۸۴-۱۳۶۵ش)، علامـه سـید محمدحسـین‌ طـباطبـایی (۱۲۸۱-۱۳۶۰ش)‌ و دیگـران شرکت جست.

گفتنی است که استاد در مقام نقل خاطرات خود‌ در‌ مدت‌ تحصیل در قم، هـمواره از سـید صدرالدین صـدر به عظمت یاد می‌کرد و با اعجاب از بزرگ‌منشی‌ها‌ و فضـایل‌ اخلاقـی‌ آن بـزرگ‌مـرد سخن می‌گفت. از جمله اینـکه وقـتی آقای بروجردی از‌ بروجرد‌ به قم منتقل شد، آقای صـدر محـل نمـاز و درس خود را تـرک و بـه آقـای بروجردی واگذار‌ کرد‌ و این به‌روشنی از دل‌بسته‌نبودنِ آن بزرگ‌ به جاه و مقام حکایت‌ دارد‌.

باری! استاد مـا در سال ١٣٣٩ برای تدریس‌ در‌ دانشکده‌ تازه‌تأسیسِ الهیات به مشـهد بازگشـت و از‌ آن‌ سال پیوسته تـا سال ١٣٩۵ (یعنی تا چند ماه قبل از رحلت‌) به‌ تدریس ادامه داد.

مرحوم‌ استاد کاظم مدیر شانه‌چی (۱۳۰۶-۱۳۸۱ش) در باب‌ چگونگی‌ آغاز این‌ همکاری‌، به‌ مناسبتی‌ بـه نگارنـده فرمودنـد: «من سابقه‌ام در دانـشکده از آقـای واعظ‌زاده‌ بیشتر‌ است. من به تـدریس در دانشکده‌ مشغول شـده بودم و چـون‌ بـا‌ آقای واعظ‌زاده دوسـت بـودم‌، واسطه‌ دعوت ایشان به دانشکده شدم و در سفری که به قم رفـتم از ایشان‌ دعوت‌ کردم و ایشان هم پس از‌ بررسی‌ این‌ دعوت را پذیرفتند.‌»

اما‌ آشنایی راقم این سطور‌ با‌ استاد از سال ١٣۵۵ش آغاز شـد. در خرداد آن سـال مـن از تحصـیلات دبیرستان‌ فارغ‌ شدم و در شهریورماه تحصیل دوره‌ لیسانس‌ را در‌ رشته‌ فـقه‌ و مبانی حقوق اسلامی آغازیدم‌.

در آن سال‌ها نظام آمـوزشی دانـشگاه فـردوسی چنین بود که دانشجویان در دوره لیسانس ١۴٠ واحد‌ درسی‌ را تحصیل می‌کردند. از این تعداد‌ ١۵-١۶ واحـد‌ دروس‌ عمومی‌ بـود. ١٠واحـد هـم‌ دروس‌ آزاد بـود کـه دانشجویان‌ مختار‌ بودند‌ از‌ هر‌ دانشکده‌ و رشته‌ای انتخاب و تحصیل کنند. حدود ٧٠ واحـد دروس رشته مـهاد (یعـنی رشته اصلی) و مابقی دروس رشته کهاد (یعنی رشته فرعی) بـود. ایـن رشته کهاد (فرعـی) انتخابی بود‌. البته دانـشکده دراین‌باره بـه دانشجویان توصیه‌هایی می‌کرد. مثلاً توصیه دانشـکده بـه دانشجویان فلسفه و حکمت اسـلامی این بـود که در رشته کهاد خود، «ادیان و مـذاهب» را تـحصیل کنند‌ و به‌ دانشجویان دو رشـته فـقه و مبانی حقوق اسلامی و فـرهنگ و تـمدن اسلامی توصیه می‌کرد رشته کهاد خود را «علوم قرآن و حدیث» برگزینند. ولی این صرفاً توصیه بود و دانـشجویان بـه فراخور دل‌بستگی‌ یا‌ استعداد خود گاه به‌سوی زبان و ادبیات عربی، جامعه‌شناسی، تـاریخ، روانشناسی یـا علوم تربیتی و… می‌رفتند. به‌خصوص که در آن زمان تحصیل برخی‌ از‌ این درس‌ها مایه فخر و مباهات‌ هم‌ بود. در آن روزگار دانشکده الهیات پنج گروه آموزشی داشت. سه گروه آمـوزشی (یا رشته مهاد) کـه در دفترچه کنکور کد انـتخابی داشت و به دانشجویان‌ دانشنامه‌ کارشناسی آن رشته را‌ می‌داد‌. این سه گروه عبارت بودند از: فقـه و مبـانی حقوق اسلامی، فلسفه و حکمت اسلامی و تـاریخ و تمـدن اسـلامی. دو گـروه آموزشی هـم دروس رشته کهاد (فرعی) را ارایه می‌دادند کـه عـبارت بـود‌ از‌: مبانی تشیع و ادیان و مذاهب؛ و علوم قرآن و حدیث.۲

استاد ما در آن سال‌ها مدیرگروه آموزشی علوم قرآن و حدیث بود و بعید نیست کـه تأسیس ایـن گروه ره‌آورد سفر تحقیقاتی استاد به‌ چـند‌ کشور عربی‌ و اسلامی بوده باشد.۳ هرچند این را من از استاد نشنیده‌ام، ولی این را استاد بارها می‌فرمودند که قدمت رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه فردوسی‌ از‌ دانشگاه‌ تهران بیشتر است. چون گروه و رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه تهران در سال ١٣۶٢ پس از انقلاب ‌‌فرهنگی‌ و بازگشایی دانشگاه‌ها تأسیس و در واقع جایگزین رشته‌ای با عنوان «فرهنگ عربی و رابطه آن‌ با‌ علوم‌ قرآنی» گردید.

باری! از باب اینکه گفته­‌اند «الفضل لمن سبق» باید گفت: فضل تأسیس این رشته به‌­مثابه یک رشته مستقل از آن، دانشگاه مشهد و استاد محمد واعظ­زاده است.

مطلب دیگری که اینجا شایسته ذکر است، جنبه تقریبی شخصیت استاد است. استاد مـا از‌ عمق‌ جان‌ معتقد به وحدت مسلمانان بود و این را رمز‌ سربلندی‌ ‌مسلمانان می‌دانست و در گفتار و کردار نیـز بـه ایـن عقیده پایبند بود و هر کاری را که به تفرقه و جدایی دامـن‌ می‌زد‌ مردود‌ می‌دانست. باور راقم این سطور این است که وی این‌ ویژگی را از استادش آیت‌الله بروجردی به ارث بـرده بود. چـه، یکـی از مزایا و خدمات آیت‌الله‌ بروجردی‌ اهتمام‌ و فعالیت جدی و خالصانه در مسیر تقریب مسلمانان بوده است.۴

البته علاوه‌ بـر‌ تعالیم آیت‌الله بروجردی، گستره مطالعات استاد نیز در رسوخ این عقیده بی‌تأثیر نبود. مطالعات‌ آن فقید منحصر به آثار عالمان امامی نبود؛ بلکه به‌جرئت می‌توان‌ گفـت‌ او‌ اهـم آثـار کـلامـی، فقهی، حدیثی و تفسیری مسلمانان از شیعه و غیرشیعه را به‌دقت خوانده‌ و از‌ آنها‌ یادداشت‌برداری کرده بود و هرگز آثار جمهور مسلمانان را دست‌کم نمی‌گرفت. درست به‌ یاد‌ دارم که به یکی از علما که به ایـن جنبـه از فعالیت‌های‌ استاد‌ خُرده‌ می‌گرفت گفته بود:

«مشکل شما این است که مطالعات شما محـدود بـه آثـار علمای‌ شیعه‌ است و بسیاری از آثار مهم را نخوانده‌اید. شما اول بروید یک سلسله کتاب‌ها‌ از‌ قبیل‌ تاریخ طبری، تفسیر طبری، طـبقات ابن‌سعد، سیره ابن‌هشام و مغازی واقدی را بخوانید بعد‌ بیایید‌ با هم گفت‌وگو کنیم.»

از همین‌ رو، هر اقدام تفرقه‌افکنانه‌ را‌ نتیجه دسیسه کسانی می‌دانست کـه سـربلندی مسـلمانان را نمی‌خواهند یا دست‌کم کار ایشان را در‌ مسیر‌ خواست‌ آنان می‌دانست. در اوایل دهه پنجاه که به‌منظور یک سفر تحقیقاتی‌ به‌ کشورهای عربی و اسلامی از قبیل لبنـان، سوریه، مصـر و مـراکش رفتـه بـود، در لبنـان صحنه‌ای را‌ دیده‌ بود کـه هـمواره از آن بـا تأسف یاد می‌کرد. او می‌گفت «در‌ بیروت‌ در مـیدانی کـه هـتل محـل اقامت ما‌ در‌ آن‌ قرار داشت دیدم که چاپی پست و نامرغوب‌ از‌ کتاب سلیم‌بن قیسهلالـی۵را مثـل شـلغم و چغندر روی گاری‌دستی بـه‌ قـیمت‌ ارزان می‌فروشند و این درست در‌ بحبوحه‌ جنگ اعراب‌ و اسرائیل‌ بـود‌.»

در سال ١٣٧٨ش بنـده و آقـای دکتـر سید محمدرضـا هاشـمی۶ برای‌ عـقد یک قـرارداد دانـشگاهی‌ به همراه استاد به کشور بلژیک‌ رفته‌ بودیم. روز جمعـه آهنگ اقـامه نماز کردیم. میزبان ما کشیش کریستین وانک گفت‌ در‌ شهر آنتورپ۷ دو‌ نماز‌جمعـه‌ بر پا می‌شود‌: یکی‌ نمازجـمعه تـرکان و دیگـری‌ نماز‌ جمعه مراکشی‌ها. بـه کدام‌یک مایلیـد برویـد. اسـتاد شرکت‌ در نمازجمعه مراکشی‌ها را تـرجیح‌ دادنـد‌. در‌ مسـجد‌ آقـای‌ دکتـر هاشـمی پرسـیدند‌: «شـما‌ بعداً نمازتان را اعاده می‌کنید؟» استاد فرمودند: «من سال‌هاست کـه هـرجـا باشم با همه مسلمانان نماز‌ می‌خوانم‌ و به‌ اعاده نماز خود نیازی نمی‌بینم.»

البته بـر‌ اهـل‌ اطلاع‌ روشن‌ است‌ که‌ این سیره و روش منحصر به استاد ما نبوده است؛ بلکه بـسیاری از عـالمان و شخصیت‌های نواندیش و اصلاح‌طلب معاصـر همچـون آیت‌الله سید محمود طالقانی، استاد شهید مرتضی مطهری‌، آیت‌الله حسینعلی منتظری، امــام مـوسـی صـدر، علامـه سمنانی و دکتر شریعتی چنین سیره و روشی داشته‌اند. تفاوتی که مـیان آن بـزرگان و اسـتاد هست، در اهتمام زایدالوصف و آثار برجای‌مانده در راه تقریب است. بر همین‌ اساس اسـتاد ضـمن یک ســخنرانی در دانـشکده که به‌پاس خدمات علمی و فرهنگی استاد مرتضـی مطهـری برپا شده بـود، در مـقـام مـقایسـه‌ ‌گفت‌: «یک فرق من و مطهری این بود که من به کشورهای بسیاری سفر کردم و با عالمان و اندیشمندان دیگـر کـشورهای مـسلمانان دیدار و گفت‌وگو کـردم‌؛ امـا‌ مطهـری [بدین‌منظور] هرگـز از ایـران بیـرون‌ نرفـت‌.» (نقـل بـه مضمون). طبعاً، واضـح و مبرهن است که این سفرها و دیدارها به وسعت دید و مشرب انسـان می‌انجامد.

در پایان شایسته است، متن اجازه علامه‌ سید محمدحسین‌ طباطبایی و علامـه سمنانی و شیخ‌ آقابزرگ‌ تهرانی را از نظر بگذرانیم.۸

متن اجازه علامه سید محمدحسین طباطبایی (۱۲۸۲-۱۳۶۰ش)

بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم

اَلحمدُ لله و سلامٌ علی‌ عباده‌ الذین اصطفی و بعد فإن جنابَ العالم الفاضل المحقق المتتبع شیخُنا الشیخ محمد (واعظ‌زاده) الخراسانی ـ لازال مؤیداً بـأسنی تأیید الهی و موفقاً بأهنی توفیق ربانی ممن بذل الجُهد فـی طلب المعارف‌ الحقیقیه‌ فروعها و اصولها‌ و أغنی الشباب فی تحصیلِ العلوم الدینیه أدبها و معقولها و منقولها حتی فاز بحمدالله بلطیفِ السداد و نال مبتغاه من‌ النظر والإجتهاد. فعلیه أن یشکرَ ربه و یحدث بالنعمه و علی طلبه العلم‌ و رواد‌ الفضل‌ أن یستفیدوا مِن إفاضاتِه و إفاداتِه وَفقنا الله و ایده للإرتقاءِ إلی حَظیره الکمال یحول حالَنا إلی أحسن حال‌ وَ‌‌المرجو‌ مِـن جنابـه أن لاینسانا مـن صالح الدعاء فی أوقات الإستجابه وَاللهُ ولی الإجابه‌.

مـحمدحسین‌ الطباطبائی‌

متن اجازه محمدمحسن منزوی (شیخ آقابزرگ تهرانی (۱۲۵۴- ۱۳۴۸ش))

بـسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم و به ثِقتی

الحمدُ لِله و کفی‌ وَالصلاه والسلام علی سیدنا و نبینا محمدٍ المُصطفی و عَلـی الإثنی‌عشر المعصومین ائمه اهل الحق‌ و اصحاب الصدق والصفا.

وبعد‌، فـإن‌ الشیخَ العالم الفاضل الکامل المتتبع الماهر المحقـق الفاحص المعتمـد مولانا الشیخ محمـد نجـل الفاضل الخطیب الواعظ الشهیر الحاج الشیخ مهدی الخراسانی ‌ـ ‌المشهدی واعظ‌زاده ـ دامت‌برکاته و زیدت إفاضاته – لما بلغ الی‌ ما اراده من الفضایل و بالغ فی الجد و الجهد لتحقیقِ المسائل أراد التأسی بالسلف الصالح و انخراط نفسه فی سلسله رواه الأحادیث و لحُسن ظنه بی استجازنی فرایت إجابته من الفرائض و بادرت إلیها و استخرت‌ الله‌ تعالی‌شأنه و أجَزتُه أن یروی عنی جمیعَ ما صحت لی روایته عن جمیع مشایخی و هم حجج الإسلام القاطنین فی العراق و القاهره و المدینه و البلد الحرام. فلیروِ عنی عنهم بجمیعِ طُرقهم و اسانیدهم‌ لمن‌ شاء و احب و لیجیز لمن طلب الاجازه عنه مشترطاً علیه ما اشترطوه علی مِن مراعاه الإحتیاط فی سائرِ الحالات و أتیمن بذکر اول مشایخی و اعلاهُم سنداً و هو شیخُنا العلامه الحجه خاتمه‌ المجتهدین‌ و المحدثین تالت المجلسیین مولانا الحاج المیرزاحسین النوری الطبرسی المتوفی بالنجف فـی سنه ١٣٢٠[ق] فإنی أروی عنه عن مشایخه الخمسه الذین فصل أسانیدهم فی خاتمه کتابه مستدرکُ الوسائل و ذکرهم‌ مشتجرا‌ ًفی‌ مواقع النجوم والرجاء من مکارمه‌ أن‌ یذکرنی‌ بطلب الرحمه حیاً و میتاً.

حررته بیدی المـرتعشه زائراً لمشهد خراسان و فی جناح العود منها الی النجـف‌الأشرف فی یوم الجمعه الثالث‌ من‌ شهر‌ ربیع المولود مِن سنه ثمانین و ثُلثمائه بعد الألف‌.

و أنا‌ المُسیءُ الفانی محمدمحسن‌بن علی الشهیر بـآقابزرک الطهرانی غفر لـه و لوالدیه آمین آمین.

متن اجازه علامه محمدصالح حائری‌ سمنانی (۱۲۵۹-۱۳۴۹ش)

بسم‌ِ اللهِ الرحمنِ الرحیم

الحمدُ لِله الذی فقهنا فی الدین و علمنا الکتاب‌ المبین و الصلوه و السلام الأزکی الأوفی وَ الأسنی الأطیب المستوفی علی افضل الأصفیا و خاتم الأنبیاء محمد(ص) و علی آله الطیبین اُمناء الدین‌ و اوصیاء‌ رسول‌ رب العالمین.

اما بعد، فإن الفاضل العالم والمُدرس الکامل حضره الشیخ‌ محمد‌ الملقب بـالواعظ‌زاده‌خراسانی دامت‌فضائله قد اجزته فی الروایه عنی و عن شیخی الأفقه الأعظم الحاج‌ میرزاحسین‌ بن‌ المیرزا خلیل التهرانی النجفی عن الشیخ محمدحسن صاحب‌الجواهر عن الشیخ جعفر‌ کاشف‌‌الغطاء‌ عن السید محمد بحرالعلوم عن المولی محمدباقر البهبهانی عن والده محمد اکمل عن المولی‌ محمدباقر‌ المـجلسـی عن والـده المـولی محمدتقی المجلسی عن الشیخ بهاءالدین محمد عن والده المولی الشیخ‌ حسین‌ بن الشیخ عبدُالصمد عن الشیخ زین‌الدین الشهیدُالثـانی عـن الشیخ علی‌بن‌ عبدالعالی‌ المیسی‌ عن شمس‌الدین محمدبن المؤذن الجزینی عن الشیخین الأجلین ابی‌طالـب محمد و ضیاءالدین‌ علی‌ عن والدهما الشهیدُ الأول محمدبن مکی عن فخرالمحققین محمد ‌عن والده آیه‌الله‌ العلامه‌ الحلی‌ الحسن عن والده سدیدالدین یوسف بن المطهر عن المحقق صاحب الشرایع عن السید شمس‌الدین‌ فخار بن‌ معد الموسوی عن الشیخ الإمام شاذان‌بن جبرئیل القمی عن الشیخ عمادالدین‌ محمدبن‌ ابی‌القاسم‌ الطبری عن الشیخ ابی‌علی المفید الثانی الحسن عن والده شیخُ‌الطائفه ابی‌جعفر محمدبن‌ الحسن‌ الطوسی‌ صاحبُ‌التهذیب و الإستبصار و غیرهما عن الشیخ المفید محمد بن محمد بن نعمان عن جعفرِ بن‌ محمد بن‌ قولویه عن محمدبن یعقوب الکُلینی صاحبُ‌ الکافی و عن المفید عن الشیخ الصدوق صاحبُ‌ الفقیـه و کذلک باسانیدی‌ المتصله‌ الی الوافی و البحار و الوسائل و المستدرکات عن مشایخنا المتصله بالنبی والأئمه(علیهم‌السلام‌). اللهم‌ بارِک للمُجیز و المُستجیز و الحمدُ لله رب العالمین. ششم‌ رجب‌ ١٣٨٩‌ ـ محمدصالح حائری‌ علامه

 

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]. محمدصالح حائری‌‌ مازندرانی‌ (۱۲۵۹-۱۳۴۹ش) مشهور به علامه سمنانی از علمای شـیعه مـتبحر در فلسـفه مشـاء، فقه و اصول، کلام و تفسیر و شعر و ادب در قرن‌ چهاردهم‌.

[۲]. گفتنی است که در آن سال‌ها دانشگاه‌ها هیئت‌امنا داشتند و در برنامه‌ها‌ و سیاست‌گذاری‌ها مستقل بودند. لـذا برنامه‌ها و عناوین دروس و رشته‌ها در همه‌جا یکنواخت و یکپارچه نبود.

[۳]. استاد گزارش این سفر یک‌ساله را در چند شماره پیاپی مجله دانشکده‌ الهیات ذیل عنوان «بازدید از چند کشور اسلامی و عربـی» منتشر کرده‌اند.

[۴]. دراین‌باره نک: مرتضی‌ مطهری‌، «مزایا و خدمات آیت‌الله بروجـردی» در‌ کتـاب‌ مرجعیـت و روحانیـت‌، تهـران‌، شرکت‌ سهامی انتشار؛ نیز محمد واعظ‌زاده‌‌خراسانی، «راه‌های تـقریب مـذاهب اسلامی و وحدت مسـلمانان»، مجله مطالعـات اسـلامی، ش۶٠، تابستان ١٣٨٢، ص١٩-۴٩‌.

[۵] . این اثر، پژوهشی است درباره تاریخ سیاسی امام‌علی(ع) پس از وفات پیامبر اسلام(ص) است. سلیم‌بن‌قیس از نخستین تاریخ‌نگاران شیعه دوازده‌امامی است که در قرن اول هجری می‏‌زیسته و از اصحاب امام علی و امام حسن و امام حسین و امام سجاد(ع) به‌شمار می‌‏آید. مؤلف در این کتاب به ده‌ها حدیث و قصه درباره فضایل امیرمؤمنان علی(ع)، وقایع سقیفه و پیامدهای آن، مطاعن خلفا و بدعت‏‌های آنان، حدیث غدیر جنگ‏‌های امام‌علی(ع) با معاویه و اصحاب جمل، بیعت امام با خلفا، مکاتبات او با معاویه و وقایع دیگر پرداخته است.

[۶]. مـدیر‌ وقـت‌ دفتـر همکاری‌های بین‌المللی دانشگاه فردوسی.

[۷]. شهری در بلژیک و پس از بروکسل دومین شهر بزرگ و از نظر وسعت بزرگ‌ترین شهر این کشور محسوب می‌شود. مسلمانان بلژیک بزرگ‌ترین جامعه مسلمان اروپا را تشکیل داده‌اند (۶ درصد کل جامعه)؛ درحالی‌که این رقم در سوئیس و فرانسه ۷/۵ دهم درصد و در هلند به ۵/۵ درصد از جمعیت می‌رسد. بزرگ‌ترین جمعیت مسلمانان بلژیک نخست از مهاجران مراکشی و سپس از مهاجران ترک هستند. پس از این دو گروه آلبانی‌ها، پاکستانی‌ها و مسلمانان کشورهای آفریقایی می‌باشند.

[۸]. تصویر این اجازات در بخش نهایی (ضمایم) این یادنامه آمده است.