فقه تمدنی، بزرگ‌ترین ظرفیت تقریب مذاهب

اختصاصی شبکه اجتهاد:احمد مبلغی، استاد حوزه و دانشگاه و مسئول مرکز تحقیقات مجلس شورای اسلامی، در این گفتگو از جایگاه فقه تمدنی در تقریب مذاهب سخن گفته است. به باور رئیس پیشین دانشگاه مذاهب، فقه تمدنی، مهم‌ترین ظرفیت را در تقریب بین مذاهب دارد. عضو مجلس خبرگان رهبری معتقد است: هنوز به فقه تمدنی و جایگاه آن در تقریب، آن‌چنان‌که شایسته است، پرداخته نشده است.


فقه تمدن و توسعه در جهان اسلام تا چه اندازه می‌تواند به تقریب میان مذاهب اسلامی کمک کند؟

مبلغی: اصولاً در ارتباط با تقریب مذاهب، ظرفیت‌های فقه را نباید نادیده انگاشت. ظرفیت‌های فقه از چند جهت قابل بررسی است. یکی ازآن‌جهت که خود بررسی‌ها و بحث‌های فقهی اگر با روش و اسلوب تطبیقی و مقارن انجام بگیرد، به وحدت کمک می‌کند که حالا تفصیل این را باید در جای خودش گفت.

دوم این‌که گاهی موضوعاتی که در فقه مطرح می‌شود، دارای ابعاد وحدوی هستند. درواقع فقه این ظرفیت را دارد که روش استخراج و توجه و تأمین آن ابعاد و حدوی را برای مستنبط و استنباط کننده فراهم بیاورد.

سومین نقش فقه در بحث تقریب، این است که گاهی مضاف الیه فقه به‌خودی‌خود یک موضوع وحدتی است و مانند این است که در مورد خود وحدت بحث کنید. اصطلاحات فقه وحدت یا فقه تفرقه دارای ظرفیت بحث و بررسی هستند. البته این نقش کمرنگ‌تر شده ولی قابل‌طرح است، بنابراین یکی از فروع فقهی می‌تواند فقه وحدت باشد.

گاهی اوقات فقه می‌تواند به موضوع کلانی توجه کند که در درون آن موضوع، زمینه‌های توجه به وحدت یا مباحث منتهی به وحدت یا استنباط ابعاد وحدوی یا پرداختن به موضوعات مرتبط با وحدت، بارها تکرار می‌شود. فقه به‌طورکلی مانند مجموعه‌ای است با ده‌ها ظرفیت درزمینهٔ وحدت که فقه تمدن و توسعه یک نمونه آن است.

وقتی از فقه تمدن و توسعه صحبت می‌شود، باید به موضوعاتی پرداخت که به وحدت مربوط است. به‌عنوان‌مثال در بحث فقه هزاره، یکی از ابعاد مهم بحث، فقه اجتماع است. در بحث فقه اجتماع هم طبیعتاً در مورد فقه وحدت صحبت می‌شود. چون تمدن بدون جامعه معنا ندارد. به همین دلیل وقتی از فقه صحبت می‌کنیم، خودبه‌خود بحث‌های تطبیقی زیاد تکرار می‌شود. درنهایت چون تمدن به همه مردم مربوط است، در بحث فقه تمدنی، علمای سنی و شیعه با یکدیگر همکاری خواهند داشت.

به نظر من: فقه تمدن، طلایی‌ترین و پرفرصت‌ترین فقه درزمینهٔ وحدت و کمک به وحدت و ایجاد فضای وحدت هست.

 به همین دلیل موضوع فقه تمدن و تأثیر آن در وحدت را وارد این بحث کردم.

به عقیده من بحث فقه تمدن در مجامع علمی ما باز نشده است. به فقه وحدت حتی کمتر از فقه تمدن پرداخته‌شده است. کم‌ترین بررسی و بحث علمی در مورد فقه تطبیقی است که خیلی کم رخ‌داده است. در حال حاضر فرصت‌هایی برای ایجاد وحدت و یا طرح جدی وحدت در فقه به وجود آمده است که یکی از آن‌ها باز کردن بحث فقه تمدن هست، چون در مجامع علمی به فقه تمدن نپرداخته‌ایم، درواقع از این فرصت استفاده‌نشده است.

در طرف دیگر بحث فقه وحدت را داریم که از حیث ابعاد کوچک‌تر از فقه تمدن هست ولی در حوزه‌ها مطرح نشده است و کمتر از همه، بحث‌های فقه تطبیقی است که به‌طورجدی انجام‌نشده است.

منظور شما از فقه تمدن چیست و چه تعریفی از فقه تمدن دارید؟

مبلغی: برای پاسخ دادن به این پرسش، من سؤالی را مطرح می‌کنم. آیا می‌توان در فقه، باب‌های جدیدی گشود یا نه؟ برای شروع بحث، اول باید جواب این سؤال را بدهیم بعد ببینیم می‌توانیم فقه تمدن داشته باشیم یا نه.

پاسخ من به این پرسش مثبت است. در حال حاضر ابوابی در فقه داریم که از روز اول به این شکل وجود نداشته‌اند. به‌مرور زمان در جامعه اسلامی، موضوعاتی پدید آمده که اهمیت و قابلیت طرح در علم فقه را داشته‌اند. پس از طرح این مباحث در فقه، بابی در فقه گشوده شده است؛ بنابراین تجربه شکل‌گیری ساختار فقه حاکی از این‌ است که امکان و قابلیت گشودن فقه‌ها و فرع‌ها و فروع و تعابیر دقیق فقهی در فقه وجود دارد.

به‌طور مثال، اخیراً فقه پزشکی یا فقه محیط‌زیست یا فقه اقتصادی مطرح‌شده است. به همین دلیل من معتقدم: قابلیت افزودن و گشودن ابواب جدید در فقه‌ وجود دارد.

اکنون باید مشخص کنیم چه چیزی این قابلیت را دارد که به‌عنوان موضوع جدید در فقه مطرح بشود. جواب این است: هر چیزی که فعل بشری به‌حساب بیاید و یا مقدمات آن در اختیار بشر باشد، می‌تواند به‌عنوان یک مسئله یا یک باب در فقه مطرح شود.

تمدن محصول مجموعه‌ای از کوشش‌ها، سلوک‌ها، رفتارها، فرهنگ‌ها، تلاش‌های علمی و تلاش‌های اقتصادی در یک ملت و یک امت است. اگر این مجموعه فراهم شد، معرفت و شناختی به وجود می‌آورد که تمدن نام دارد.

تمدن محصول و رهاورد تلاش‌ها، اندیشه‌ها، ارزش‌ها و بینش‌ها و رفتارهای اجتماعی و رفتارهای علمی و عملی در یک اجتماع است.

این رفتارها و انجام این ارزش‌ها، فعل بشر است. این اندیشه‌ها ساخته ذهن و دست بشر است، منتها اگر بر اساس چارچوب اسلام انجام گیرد، اندیشه مسلمانان نام می‌گیرد.

پس تمدن چون فعل بشر است و یا ارکان و ابعاد و مقدماتش، دست‌ساخت بشر هست، می‌تواند موضوع فقه قرار بگیرد.

تولید فقه تمدن، چقدر ضرورت دارد؟

مبلغی: به نظر من ضرورت خیلی زیادی دارد. سایر ابواب فقه‌ اگر شکل بگیرند، هرکدام حافظ چارچوب و قلمرو خود هستند، ولی فقه تمدن به لحاظ داشتن چتری فراگیر، همه آن فروع فقهی را زیر پوشش خودش قرار می‌دهد و در برمی‌گیرد. فقه تمدن، در حقیقت تأمین‌کننده خطوط ربط دهنده بین فروع دیگر فقهی است. به این معنی که جهت و جایگاه‌ سایر ابواب فقه را مشخص می‌کند.

با توجه به نکته، می‌توان فقه تمدن را دو جور معنا کرد؛ معنای اول: فقه تمدن به‌مثابه فرعی از فروع فقهی است. در این تعریف، فقه تمدن سه زیرشاخه مهم دارد.

شاخه اول؛ فقه العماره یعنی فقه آبادانی. شاخه دوم؛ فقه الثقافه یعنی فقه فرهنگی و شاخه سوم؛ فقه الجماعه به معنی فقه اجتماع. البته همه این‌ شاخه‌ها، زیرشاخه‌هایی دارند. مثلاً در شاخه فقه العماره‌ چند زیرشاخه داریم. ازجمله: فقه بناها یا فقه البنیان، فقه المزارع و بستان یا فقه مزارع و کشاورزی و درخت و باغ و بستان و فقه معماری‌ها که مربوط به فقه بناها می‌شود. (در فقه بناها، مسائل شهرسازی مطرح می‌شود شامل: کیفیت منزل یا چارچوب‌هایی که فقه می‌خواهد در رعایت بنا و ساختمان‌سازی تأمین بشود).

در فقه الجماعه، بحث وحدت و تفرقه مطرح می‌شود. در این شاخه از فقه، خیلی از مباحث اجتماعی مثل امربه‌معروف و نهی از منکر مورد بحث قرار می‌گیرد. درنتیجه، اگر فقه تمدن را به این شکل معنا کنیم، خیلی از فروع فقهی که در فقه جدا افتاده‌اند، در جایگاه‌ خود قرار می‌گیرند.

 معنای دیگری که برای فقه تمدن هست، فقه منهجی است؛ یعنی فقه تمدن به‌مثابه یک روش در نظر گرفته شود.

وقتی می‌گوییم فقه تمدن یک روش است، به این معناست که اقتضائات تمدن را در استنباطات فقهی، مدنظر قرار بدهیم. در این صورت، فقه تمدن دیگر فرعی از فروع فقهی نیست، بلکه یک عنصر منهجی و روشی است که در استنباط همه فقه دخالت می‌کند. توضیح این‌که فقه یک ابعاد تمدنی دارد که همان ابعاد فرهنگی عمومی است.

چون بررسی فرهنگ خاص در فقه شاخه‌ای قرار می‌گیرد؛ اما ابعاد فرهنگی، ابعاد تمدنی و ابعاد اجتماعی هم برای ابواب فقهی وجود دارد. اگر تمدن را به‌مثابه یک روش در نظر نگیریم، فقه مستنبط در هنگام استنباط حکم مربوط به یک مسأله، از بعد تمدنی غفلت می‌ورزد و شمول و کلیت خود را از دست می‌دهد.

منظور من این نیست که فقه تمدن یک قاعده فقهی باشد، بلکه می‌گویم فقه تمدن باید یک دیدگاه و بینش باشد. اگر فقیه، بینش تمدنی داشته باشد، استنباطش متطورتر خواهد بود.

 فقه تمدن شبیه فقه المقاصد در میان اهل سنت است. فقه المقاصد یک فرع فقهی نیست. اهل سنت می‌گویند در همه فقه باید مقاصد را به‌عنوان یک روش فعال کرد. من می‌گویم به‌جای مقاصد، تمدن را باید به‌عنوان یک قاعده و روش در نظر گرفت. این معنای کلی فقه تمدن هست. در مبحث فقه العماره که پیش‌تر گفته شد، بحث محیط‌زیست هم مطرح می‌شود. چون وقتی از فقه العماره سخن می‌گویید، باید محل آبادانی را که کره زمین است در یک‌فصل بگذارید و عمران کننده را که انسان است، در فصل دیگری قرار بدهید. درنهایت، راه‌های عمران و چگونگی عمران را هم در یک‌ فصل قرار بدهید. پس بحث محیط‌زیست هم در این شاخه قرار می‌گیرد. چون انسان به‌عنوان آبادکننده زمین مطرح است، بحث فقه انسان هم در فقه العماره قرار دارد. البته یکی از بحث‌ها این است که خود انسان هم باید عمران پیدا کند؛ زیرا تا انسان عمران و توسعه پیدا نکند، نمی‌تواند زمین را آباد کند.

 اگر ما فقه تمدن را مطرح کنیم، یکی از فرصت‌های حاصل از آن این است که بهترین چینش را می‌توانیم به فقه بدهیم.

آیا در فقه شیعه به فقه تمدنی به‌اندازه کافی پرداخته‌شده و  مورد تجزیه‌وتحلیل قرارگرفته است؟

مبلغی: نه در میان اهل سنت و نه در شیعه، اصولاً فقه تمدن موردبحث قرار نگرفته است. در حقیقت، فقه تمدن یک بحث نوظهور است. منتها این سؤال مطرح می‌شود که آیا در شیعه، ظرفیت‌های تمدنی و ظرفیت‌های قابل استحصال و قابل فعال شدن و قابل‌طرح شدن که پاسخگوی مباحث تمدنی باشد، وجود دارد؟ پاسخ من این است که بله به‌وفور وجود دارد. فقه شیعه از اول یک فقه اجتماعی بوده و به جامعیت و شمولیت معروف است. لذا اگر فقه تمدن شکل بگیرد، خیلی از ظرفیت‌های فقه که در حال هرز رفتن و هدر رفتن هستند، مجالی برای تنفس و ظهور و بروز پیدا می‌کنند. یکی از آثار فقه تمدن این است که خیلی از مباحث اصلی فقه که به حاشیه رانده ‌شده‌اند، جایگاه و مجال بروز و ظهور و نفس کشیدن و بالا آمدن و مطرح‌شدن پیدا می‌کنند. با فعال شدن این بخش‌های مرده فقه، فقه تمدن به احیای مرده‌های فقه می‌پردازد، با آمدن و زنده شدن آن‌ها، فقه روح و معنای جدیدی پیدا می‌کند.

اجتهاد: آیا اشاره می‌کنید این مرده‌ها چه هستند؟

مبلغی: مفاهیم بسیاری در فقه ما وجود دارند که در ذیل مستحبات مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گیرند. مواردی مثل مستحبات اجتماعی، مستحبات در ارتباط با آب، مستحبات در ارتباط با درختکاری، مستحبات در مورد مواجهه با انسان‌ها یا رویارویی با حیوانات و خیلی از مفاهیم دیگر وجود دارند که در حاشیه قرار دارند. اگر فقه تمدن احیا شود، آن‌ها معنای واقعی‌شان را پیدا می‌کنند.

منظور شما از فقه تقریب و تقارن چیست و شما از چه منظر به فقه تقریب می‌نگرید؟

مبلغی: تقریب یک فعل بشری است، لذا فقه می‌تواند به آن بپردازد. تقریب یعنی نزدیک سازی مسلمان‌ها به هم؛ یعنی بعضی از مسلمان‌ها کوشش کنند به سایر مسلمان‌ها نزدیک شوند و یا علمایی از یک مذهب یا چند مذهب تلاش کنند تا امت واحده شکل بگیرد. به نظر من، تقریب یک فعل است.

سؤال این است که آیا تقریب واجب است؟ فقه تقریب باید بگوید که تقریب، واجب است یا مستحب و حدود آن چگونه است؟ معنای فقه تقریب، روشن است؛ یعنی فقهی که موضوعش تقریب است و به شیوه‌های تقریب، به قلمروی تقریب، به احکام تقریب، به خط قرمزهای تقریب و به تبیین مفهوم تقریب می‌پردازد. فقه تقریب در حقیقت بخشی از فقه تمدن است.

فقه تقریب، چیز جدیدی هم هست، یعنی نوظهور است.

مبلغی: بله فقه تقریب تابه‌حال مطرح نشده است. علما، تقریب را همیشه به معنای فقه نگاه نکرده‌اند. ولی ما می‌توانیم تقریب را به‌عنوان فقه در نظر بگیریم تا حقوقی‌تر و الزام‌آورتر بشود. اکنون تقریب بیشتر به معنای یک توصیه مطرح است ولی وقتی فقهی شد، حالت الزامی و واقعی به خود می‌گیرد.

فقه تقریب از طرف همه مسلمانان، هم شیعه و هم سنی مورد غفلت واقع‌شده است؟

مبلغی: کلاً در شیعه و سنی به وحدت و تقریب پرداخته نشده است. البته فقه تقارب نه، چون تقارب حاصل تقریب است. فقه تقریب به تعبیر دیگر همان فقه وحدت می‌شود.