بررسی مفهومی و فقهی «لهو» و «ملاهی»

اختصاصی شبکه اجتهاد:کتاب «المبسوط فی الاحکام الطبیه» به نگارش آیت‌الله محمد قائینی نجفی، به تازگی توسط انتشارات مرکز فقهی ائمه اطهار در دو جلد منتشر شده است. این استاد مبرز خارج اصول و فقه حوزه علمیه قم، در این کتاب، مسائل مختلف پزشکی را از منظر فقهی بررسی می‌کند. وی در بخش ملحقات کتاب، به احکام موسیقی درمانی پرداخته و به مناسبت آن، مفهوم «لهو» را از حیث معنا و حکم مورد بررسی قرار می‌دهد. در زیر، بخش‌هایی از تحقیق ایشان در رابطه با «لهو» به مناسبت استفاده از آن، برای استدلال بر حرمت برخی بازی‌های رایانه‌ای از نظر می‌گذرد.


راجع به لهو، از حیث مفهوم و حکم، باید در سه جهت بحث کنیم:

۱) حکم خود لهو، چه با استفاده از آلت و چه بدون استفاده از آن

۲) آلاتی که در لهو به کار می‌رود، چه برای خصوص لهو استعمال شود و چه مشترک در لهو و غیر لهو باشد و اینکه استعمال آن آلات در موارد لهوی جایز است یا خیر؟

۳) حکم معامله آلات لهوی

معنای لغوی لهو

فقهای شیعه این بحث را مطرح کرده‌اند و در کتب آن‌ها کلماتی در این مورد مطرح شده که به جهت اختصار از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم و به سراغ معنای لهو و اقسام آن می‌رویم و بعد از آن، حکم هر یک از اقسام را مطرح خواهیم کرد.

لهو در لغت فارسی به معنای سرگرمی است؛ یعنی انسان مشغول امری بشود که به سبب آن از امور مقصوده‌اش غافل شود. لهو همان‌طور که مراتب دارد، مناشئ نیز دارد. مثلاً لعب و شادی شدید و یا بعضی از اقوال مثل غنا از مناشئ لغو است. البته هر لعب و بازی لهو نیست، بلکه لهو یک نوع بازی خاص است، مثل شخصی که در حال بازی قمار است که مدت زیادی مشغول بازی است و اصلاً متوجه گذشت زمان هم نمی‌شود تا چه رسد به اینکه متوجه خدا باشد. لهو امری قصدی نیست، بلکه امری قهری است؛ لذا ممکن است بعضی از اشیاء موجب شود نوع مردم دچار لهو بشوند، ولی همین شیء نسبت به شخص خاص موجب لهو نمی‌شود.

با توضیحات فوق، فرق بین لغو و لهو نیز مشخص شد. لغو به معنی کاری است که هیچ فایده و غرض عقلایی بر آن مترتب نیست، ولی لهو اخص از لغو است. چون لهو آن لغوی است که موجب غفلت از امور مهمه بشود و لغو اعم از لهو است؛ چون ممکن است که انسان خود را مشغول به امری کند که فایده و غرض عقلایی بر آن مترتب نیست، ولکن از امور مهمه خودش نیز غافل نشده باشد.

نتیجه اینکه لهو مشغول شدن به چیزی است که موجب می‌شود انسان از امور مهمه و مقصوده خویش باز بماند. فلذا اگر کاری که انسان بدان مشغول شده، خودش مقصود و مطلوب باشد، دیگر لهو نخواهد بود، مثل غذا خوردن که موجب غفلت از سایر امور مهمه می‌شود اما خودش بنفسه مقصود است و لذا اشتغال به مستحبات ولو منجر به غفلت از مستحب دیگر یا امر عقلایی دیگر و یا حتی موجب غفلت از واجبی بشود، لهو به حساب نمی‌آید، ولو اینکه فاعل این افعال قصد تلهی داشته باشد و لذا اطلاق لهو در روایت «کل لهو المومن باطل الاّ فی ثلاث: رمیه و تادیبه فرسه و ملاعبته لاهله» اطلاق مجازی و به عنایت است.

علائم و آثار لهو

الف) از علامت‌های لهو این است که دست برداشتن از آن امر برای انسان مشکل است، به‌گونه‌ای که اگر انسان بخواهد خود را مشغول به امور مقصوده بکند، نیاز به تحمیل و اکراه دارد.

ب) مشغول شدن به چیزی که عادتاً موجب غفلت حقیقی انسان از امور مقصوده می‌گردد، از علائم لهو است.

ج) یکی دیگر از علائم لهو این است که باعث می‌شود انسان از گذشت زمان غافل شود؛ مثلاً مشغول به لهو می‌شود، درحالی‌که بنا داشت یک ساعت مشغول باشد اما بعد از چند ساعت تازه متوجه می‌شود که بیش از یک ساعت مشغول به لهو بوده است.

د) از دیگر علامت‌های لهو این است که شخص لاهی حتی در شدت خستگی نیز حاضر نیست دست از عملش بردارد، در صورتی که در سایر امور همین که خسته شد، دست از عمل برمی‌دارد.

به عبارت دیگر علائم لهو بر دو نوع است: علائمی که مساوی با لهو است و علائمی که اخص از لهو است. بعضی از فقها یکی از علامات عامه لهو را، منجر شدن آن با شهوات حیوانی می‌دانند، ولی این علامت کلیت ندارد؛ یعنی هر لهوی منجر به شهوت حیوانی نمی‌شود. چه‌بسا امری، لهوی باشد، ولی مستدعی شهوات حیوانی نباشد، مثل قمار که از مصادیق اعظم لهو است.

لهو گاهی به غفلت از امور مقصوده حاصل می‌شود و گاهی به انصراف از امور مقصوده حاصل می‌شود؛ یعنی لاهی غافل بالمره نیست، ولی به سبب علاقه و انس به اشتغال، از امور مقصوده غافل شده است. البته قسم اول (غافل مطلق) قدر متیقن از لهو است و حکم مستی و سکر را دارد و لذا شاید بتوان برای حرمت چنین لهوی از ادله حرمت مسکر بهره برد. چون وقتی لهو به حدی برسد که هیچ توجهی به امور مقصوده برای شخص لاهی باقی نمی‌گذارد، این همان سکر یا در حکم سکر است، ولی ظاهر از اطلاق لفظ لهو، همان قسم دوم است، مخصوصاً که لهو، در روایات بر غنا و قمار و بعضی دیگر از آلات لهو تطبیق شده است و اگر این اطلاق دوم مراد نباشد، لهو ندرتاً اتفاق خواهد افتاد و لازمه‌اش این خواهد بود که نوع اموری که از لهویات به حساب آمده از حقیقت لهو خارج باشند و تعبداً لهو به حساب بیایند و این امر قابل التزام نیست.

مؤید این معنای دوم این است که در معنای لهو غفلت اخذ نشده است، بلکه اصلاً لهو به‌گونه‌ای که منجر به غفلت مطلق و بالمره شود، بسیار نادر است. با توجه به توضیحات مذکور، حرمت لهو (لو کان) امری برخلاف قاعده است، چون دلیل تکالیف الزامیه نهایت چیزی را که اقتضا می‌کند این است که بر انجام این تکالیف تحفظ شود و به سبب غفلت، تفویت نشود اما اگر انسان، به چیزی انس پیدا کرد، به‌گونه‌ای که اگر بخواهد از آن دست بردارد و مشغول کار دیگری بشود مؤونه دارد، این مقدار منافاتی با تکلیف ندارد و لذا دلیل تکالیف مقتضی عدم آن نیست.

استعمالات لهو

لهو بر امور زیر اطلاق می‌شود:

۱) حالت غفلت یا انصرافی که از اشتغال به اعمالی ناشی می‌شود که مراد و مقصود عقلا نیست. و فرقی هم نمی‌کند که این حالت از اشتغال مباشری خود لاهی به عمل حاصل شود، مثل آوازه‌خوانی یا شخص دیگری مشغول باشد، مثل شنیدن غنا و یا مشاهده فیلم‌های مستهجن یا مشاهده بازی قمار و همچنین مشاهده فیلم‌هایی که فایده معقولی در بر ندارد.

این معنا، معنای حقیقی لهو است و آنچه از تحریم لهو به این معنا استفاده می‌شود، فی‌الواقع تحریم اسباب لهو به این معنا است؛ هرچند تحریم خودِ چنین حالتی هم ممکن است؛ چون چنین حالتی به توجه به اسبابش، مقدور مکلف است، ولی منصرف از تحریم حالت، همان تحریم اسباب است و لذا حرمت آوازه‌خوانی و امثال آن از این معنی فهمیده می‌شود. اگر بخواهیم برای حرمت لهو به این معنا استدلال کنیم، می‌توانیم از ادله تحریم اسباب لهو استفاده کنیم؛ چون این اسباب، از قبیل مقدمه برای چنین لهوی است و اگر مقدمه حرام باشد، ذی‌المقدمه هم حرام خواهد شد. اما ادله حرمت اسباب لهو را بعداً مطرح خواهیم کرد.

۲) اسبابی که موجب حالت غفلت و انصراف می‌شوند و از این اسباب به ملاهی تعبیر می‌شود. اطلاق لهو بر اسباب از قبیل اطلاق مسبب (لهو) بر سبب (اسباب لهو) است. اطلاق لفظ لهو بر غنا در احادیث به همین اعتبار است. ملهی (به کسر میم) به هرچه سبب لهو است اطلاق می‌شود، چه آلت باشد مثل تنبور و چه فعل باشد مثل آوازه‌خوانی.

البته مراد از ملهی آن چیزی است که برای نوع مردم ملهی باشد اما آنچه ملهی برای شخص خاصی باشد، ملهی به حساب نمی‌آید، مثل غنا که اگر برای نوع مردم طرب‌آور بود، حرام است و اطراب یا عدم اطراب شخص خاص ملاک و معیار نیست. دلیل بر حرمت لهو به این معنی، همان ادله حرمت آلات لهو است.

۳) اموری که از لهو ناشی می‌شود و مقارن با لهو است، مثل دست زدن و بشکن زدن و رقص و… که این‌ها اموری است که با حالت لهویه شخص لاهی که ناشی از مثل غنا و غیر آن است، مقارن است. اطلاق لهو بر این معنا مجازی است و لذا این امور (مثل کف زدن و رقص و…) را منسوب به لهو می‌کنند و می‌گویند «لهوی». پس این معنای سوم نه به معنی حالت مخصوصه است و نه به معنی اسباب لهو است که در معنای اول و دوم گذشت. البته دلیلی بر حرمت لهو به این معنا نداریم، اگرچه در بعضی از موارد و عناوین مانند رقص دلیل بر حرمت داریم.

۴) همان صورت سوم، ولی در جایی که منشأ حرام نداشته باشد، مثل کف‌زدن برای تجلیل. این قسم، رأساً از لهو خارج است و لذا تحریم این امور احتیاج به دلیل خاص دارد، چون این افعال مقارن با لهو نیست، تا چه رسد به آینه از لهو ناشی شود یا خودش ملهی باشد.

در نتیجه فعل لهوی گاهی ملهی است و به‌گونه‌ای است که نوع انسان را از جمیع امور مقصوده‌اش یا از بیشتر آن‌ها بازمی‌دارد. گاهی فعل لهوی به‌گونه‌ای است که نوع انسان را بعضی از امور مقصوده منصرف می‌کند. همین قسم دوم برای صدق لهو کافی است و کسانی که لهو را به انصراف از امور مقصوده معنا می‌کنند، منظورشان انصراف از مجموع امور مقصوده نیست، بلکه مقصودشان از لهو این است که هرچه نوعاً انسان را از هر امر مقصودی باز دارد، لهو است.

به عبارت دیگر، «اللهو ما الهی عن الجمیع لا عن المجموع». البته به زودی بیان می‌کنیم که از مهم‌ترین امور مقصوده متشرعان، رعایت تکالیف الزامیه و بلکه رعایت مستحبات و مکروهات است. پس آنچه موجب رویگردانی انسان از تکالیف الزامیه و غیرالزامیه بشود، لهو به حساب می‌آید.

خلاصه معنا و مفهوم لهو

اموری که مقوم معنا و مفهوم لهو و آلات لهوی هستند، عبارت‌ است از:

۱) فعل لهوی به‌گونه‌ای باشد که فاعل به آن انس و علاقه داشته باشد و آن فعل را بدون هیچ سختی انجام دهد. پس آنچه انجام آن برای انسان و هزینه کردن وقتش در آن، سختی دارد، لهو نیست و همچنین است انجام فعلی که انسان به آن علاقه‌ای ندارد.

۲) فعل، یک هدف و غرض عقلایی یا مطلوب غیر از همین تلهی و انصراف از امور مقصوده نداشته باشد. پس آنچه غرض عقلایی بر آن مترتب است، لهو نیست، هرچند غرض فاعل از این فعل، تلهی باشد. چون تلهی غیر از لهو است.

۳) فعل به حسب ذات و طبع خودش به‌گونه‌ای باشد که انسان را از انجام امور مقصوده عقلایی باز بدارد. پس فعلی که موجب غفلت از امور مقصوده نمی‌شود، لهو به حساب نمی‌آید، هرچند فاعل آن به آن فعل انس داشته باشد.

حال که جهات و مصادیق و مقومات لهو معلوم شد، شایسته است فقیه ضابطه‌ای را مشخص کند تا به‌وسیله آن مصادیق جدید لهو برای عامه مردم مشخص شود، والا مصادیقی که در روایات بیان شده، نیاز به بحث ندارد، چون خود شارع مقدس امثال غنا را مصداق لهو قرار داده است. پس مهم تشخیص مصادیق جدید لهو است.

مثلاً از جمله اموری که مصداق جدید لهو است، فیلم‌های مستهجن است. این فیلم‌ها به‌گونه‌ای است که موجب تحریک شهوات می‌شود و کسی که به این فیلم‌ها اعتیاد پیدا کند، حتی از همسر خودش هم روی‌گردان می‌شود. در این صورت این تصاویر یقیناً مصداق لهو است و بلکه از مصادیق واضح لهو است و حرام خواهد بود. در نتیجه مشاهده این فیلم‌ها برای همه حرام است؛ حتی برای کسانی که با دیدن این فیلم‌ها تحریک نمی‌شوند، چون ملاک در صدق ملهی، نوع است، نه شخص.

حکم لهو و دلیل آن

با توجه به مطالبی که بیان شد، معلوم می‌شود که لهو ذاتاً حرام نیست، مگر اینکه دلیل خاصی بر حرمتش قائم شود. پس لهو ملازم با حرمت نیست. البته بعضی برای حرمتِ کلیِ لهو به‌طوری که قابل تخصیص نباشد، این‌گونه استدلال کرده‌اند که لعب و لهو و استعمال ملاهی قبیح است و قبح ملازم با حرمت است و چنین چیزی قابلیت حرمت ندارد. این دلیل مورد مناقشه واقع شده که به جهت اختصار از ذکر مناقشات خودداری می‌کنیم.

آنچه می‌توان برای حرمت لهو به آن استناد کرد:

استدلال به ادله حرمت غنا: در بعضی از نصوص برای اثبات حرمت غنا، لهو و لهو الحدیث بر آن تطبیق شده است. پس معلوم می‌شود که حرمت غنا مفروغ‌عنه بوده است. اما روایات:

الف) مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِنَاءِ ـ وَ قُلْتُ إِنَّهُمْ یزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ ـ فِی أَنْ یقَالَ جِئْنَاکمْ جِئْنَاکمْ حَیونَا حَیونَا نُحَیکمْ ـ فَقَالَ کذَبُوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ ـ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کنّا فاعِلِینَ ـ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیدْمَغُهُ ـ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکمُ الْوَیلُ مِمّا تَصِفُونَ ـ ثُمَّ قَالَ وَیلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا یصِفُ رَجُلٌ لَمْ یحْضُرِ الْمَجْلِسَ. (الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۰۷، الحدیث ۱۵)

دلالت این حدیث بر عدم جواز غنا، به علت لهو بودن واضح است.

ب) عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْغِنَاءُ مَجْلِسٌ لَا ینْظُرُ اللَّهُ إِلَی أَهْلِهِ ـ وَ هُوَ مِمَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْتَرِی ـ لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ. (نفس المصدر، حدیث ۱۶)

ج) و فی روایه محمد بن مسلم عن ابی جعفر ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللَّهُ عَلَیهِ النَّارَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآیهَ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ ـ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ ـ وَ یتَّخِذَها هُزُواً أُولِئک لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ. (نفس المصدر، حدیث ۶)

البته روایاتی که لهو الحدیث را بر غنا تطبیق کرده زیاد است که به همین چند مورد اکتفا می‌کنیم.

از بین این نصوص، عمده همان روایت اول است که اطلاق دارد اما روایات بعدی در مورد لهو الحدیثی است که موجب گمراهی از راه حق بشود و لذا دلالت بر حرمت مطلق لهو ندارد. از تطبیق لهو بر مثل غنا معلوم می‌شود که لهو حرام است و حرمتش از جهت ملازم بودن لهو با غفلت از وظائف دیگر نیست و لذا اگر مکلف تکالیف الزامی‌اش را رعایت کند، لهو او ممنوعیتی ندارد.

علت این مطلب، این است که ملازم بودن لهو با غفلت از وظائف، حیثیت تعلیلیه برای حرمت لهو است، نه حیثیت تقییدیه، بلکه اگر بگوییم لهو حتی در صورتی که منجر به غفلت از تکالیف الزامیه هم نشود حرام است، حرف بعیدی نگفته‌ایم.

بر فرض عدم ثبوت حرمت لهو به قول مطلق، بحث دیگری صورت می‌گیرد که آیا لهو با وسایل لهوی، مطلقاً حرام است یا حرمت به برخی از آلات و وسایل اختصاص دارد؟ اگر تحریم ملاهی به صورت مطلق و بدون خصوصیت وسایل خاص مانند “نی” ثابت شود و از آن فهمیده شود که حرمت آن‌ها به خاطر سبب بودن آن‌ها برای لهو است، بنابراین، ملاهی به جهت مقدمه بودن برای حرمت لهو است و این خود وجه مستقل و دلیل دیگری بر حرمت لهو به صورت مطلق خواهد بود.

البته برای حرمت لهو به ادله و روایات دیگری هم استدلال شده که چون مورد مناقشه واقع شده، از ذکر آن‌ها به جهت اختصار خودداری می‌کنیم.

نتیجه بحث این شد که با توجه به ادله مذکوره مثل روایت عبدالاعلی و همچنین حرمت ملاهی، باید قائل به حرمت لهو به نحو مطلق بشویم.