از ردیّه نویسی تا فقه مقارن

اختصاصی شبکه اجتهاد:علم خلاف را می‌توان بر چهار سطح متوالی از آگاهی فقهی اطلاق کرد: آگاهی از آراء و نظریات فقیهان در مذاهب مختلف فقهی، بدون آشنایی با ادله و بدون قدرت دفاع و موازنه. آگاهی از آراء و ادله مذاهب مختلف، بدون تسلط بر موازنه بین آن‌ها. آگاهی از آراء و ادله مذاهب مختلف و توانایی […]


علم خلاف را می‌توان بر چهار سطح متوالی از آگاهی فقهی اطلاق کرد:

  1. آگاهی از آراء و نظریات فقیهان در مذاهب مختلف فقهی، بدون آشنایی با ادله و بدون قدرت دفاع و موازنه.
  2. آگاهی از آراء و ادله مذاهب مختلف، بدون تسلط بر موازنه بین آن‌ها.
  3. آگاهی از آراء و ادله مذاهب مختلف و توانایی دفاع جدلی از یک مذاهب خاص؛ از این مرتبه گاهی به علم جدل هم تعبیر می‌شود (نک: حاجی خلیفه، بی‌تا، ج ۱، صص ۵۷۹-۵۸۱؛ قطیفی، ۱۴۱۴ ق، صص ۷۳ و ۷۴). کسانی که علم خلاف را به «قدرت حفظ وضع موجود به‌قدر امکان» (حاجی خلیفه، بی‌تا، ج ۱، ص ۷۲۱) تعریف کرده‌اند، به این مرتبه علم خلاف نظر داشته‌اند.
  4. شناخت آراء و ادله مذاهب در مسائل مختلف فقهی و قدرت ارزش‌گذاری ادله آن‌ها و ترجیح قول برتر به‌صورت برهانی؛ این مرتبه از علم خلاف همان چیزی است که امروزه فقه‌مقارن نامیده می‌شود (ر.ک: حکیم، بی‌تا، ص ۱۳). کسانی که این مرتبه عالی علم خلاف را موردنظر قرار داده‌اند، در تعریف آن گفته‌اند: «علم خلاف دانشی است که راه‌های گوناگون استنباط از ادله اجمالی و تفصیلی را که طایفه‌های مختلف علما برگزیده‌اند، بازمی‌شناساند». برخی دیگر نیز تلاش کرده‌اند مراتب مختلف این علم را تحت یک عنوان تعریف کنند، ازاین‌رو در صدر و ذیل کلام خود دچار تهافت شده‌اند.

حاجی خلیفه در کشف الظنون آورده است: «علم خلاف دانشی است که می‌آموزد چگونه دلیل شرعی اقامه کنیم و با براهین قطعی شبهات و نقوض ادله خلافی را پاسخ دهیم» (حاجی خلیفه، بی‌تا، ج ۱، ص ۷۲۱). چنان‌که ملاحظه می‌شود، این تعریف بازگوکننده مرتبه عالی علم خلاف است، ولی در ادامه این تعریف آمده است: «علم خلاف همان جدل است که خود یکی از صناعات منطق به شمار می‌رود، با این فرق که در اینجا به مقاصد دینی اختصاص یافته است» (همان). اشکال این تعریف این است که صدر آن علم خلاف را به‌گونه‌ای معرفی می‌کند که با ماهیت جدل تنافی کامل دارد، ولی ذیل تعریف به‌طور کامل بر جدل تطبیق می‌شود.

بنا بر آنچه گذشت، فقه‌مقارن مرتبه عالی علم خلاف است که از شرایط و مقدمات اولیه ورود به آن، آگاهی و تسلط بر علم فقه است.

فقیه خلافی علاوه بر اینکه همانند سایر فقها بر علم فقه تسلط کافی دارد، باید اسباب اختلاف فقها را نیز بشناسد، به این معنی که اصول و مبانی عامه استنباط فقهی از قبیل اصاله‌الظهور در کتابی، اجماع، قیاس، استصحاب و هر چیزی که می‌تواند کبرای قیاس استنباط باشد را ازنظر مذاهب مختلف بشناسد و بداند که هر مذهبی چگونه آن‌ها را بر مصادیق خود تطبیق می‌دهد؛ چراکه ضابطه تشخیص صغرا در نزد مذاهب مختلف یکسان نیست؛ علاوه بر اینکه ممکن است فقیه یا فقهای مذهبی خاص قرائن خاصی را که در تشخیص صغرا تأثیر دارند، ادعا کنند، درحالی‌که فقهای دیگر آن را انکار می‌کنند (ر.ک: حکیم، بی‌تا، ص ۱۸).

همچنین لازم است اقوال فقهای هر مذهب و ادله و مستندات ایشان را در هر مسئله بشناسد. بدیهی است که این‌همه آگاهی به‌آسانی میسّر نمی‌شود؛ چراکه هر مسئله دارای فروع مختلفی است که نه‌تنها معمولاً اقوال مذاهب در آن متفاوت و گاهی متضارب است، بلکه گاهی فقهای یک مذهب نیز هم‌صدا نیستند و بالاتر اینکه، گاهی یک  فقیه در یک فرع اقوال متعددی دارد (مغنیه، ۱۴۰۲ ق، ص ۱۱).

اهمیت این علم وقتی بیشتر معلوم می‌شود که بدانیم از اوایل قرن دوم تا نیمه قرن چهارم قمری در فقه اسلامی ۱۳۸ مذهب پدید آمده است (جناتی، ۱۴۱۵ ق، ص ۲۷).

تحولات علم خلاف

به نظر می‌رسد پیش از همه، عبدالرحمن اوزاعی (۸۸-۱۵۷ ق) با نگاشتن کتاب «سیر ابی‌حنیفه» در رد نظریات ابوحنیفه علم خلاف را آغاز  کرد. پس‌ازآن، قاضی ابویوسف شاگرد ابوحنیفه (۱۱۳-۱۸۳ ق) در کتابی به نام «الرد علی  سیر الاوزاعی» و محمد بن حسن شیبانی (۱۲۲-۱۹۸ ق) شاگرد کوچک‌ترش، در ضمن کتاب «السیر الکبیر»، به اوزاعی پاسخ دادند. شیبانی در کتاب دیگری به نام «الحجج المبیّنه»، موارد اختلافی فقهای عراق و فقهای مدینه را تبیین کرد (این کتاب به نام «الحجه علی اهل المدینه» چاپ شده است). آنگاه شافعی با نگارش پنج کتاب، این علم را گسترش داد.

کتاب‌های «الرد علی محمد بن الحسن» (چاپ‌شده ضمن شافعی، ۱۴۲۲ ق، ج ۹، صص ۴۱۳-۴۶۰) برای نقض آراء محمد بن حسن شیبانی، «سیر الاوزاعی» (چاپ‌شده در ضمن همان) برای نقض آراء عبدالرحمن اوزاعی، «اختلاف مالک و الشافعی» برای نقض آراء مالک، «ما اختلف فیه ابوحنیفه و ابن ابی‌لیلی» (همان، صص ۷-۱۳۵) و «اختلاف علی و عبدالله بن مسعود» (همان، صص ۱۳۷-۲۲۵)، آثاری هستند که از شافعی در این علم به‌جا مانده است.

کتابی که شافعی در رد مالک نوشت، مالکیان را بر ضد او برانگیخت و باعث شد بسیاری از آن‌ها در رد او دست به قلم برند. از آن جمله می‌توان محمد بن سحنون (د ۲۵۶ ق)، محمد بن عبدالله بن عبدالحکم (د ۲۶۸ ق)، حماد بن اسحاق (د ۲۶۹ ق)، یحیی بن عمر کنانی (د ۲۸۷ ق)، یوسف بن یحیی مالکی (د ۲۸۸ ق) و احمد بن مروان مالکی (د ۲۸۹ ق) را نام برد که همه آن‌ها نوشته خود را با عنوان «الرد علی الشافعی» نام‌گذاری کرده‌اند.

از اوایل قرن چهارم در کنار ردیه نویسی که این علم را غیرضروری و شاید به‌گونه‌ای زیان‌آور جلوه می‌داد، خلاف نویسی نیز گسترش یافت. ازجمله آثاری که همان سال‌های اولیه پدید آمد، می‌توان مسائل الخلاف، نوشته محمد بن احمد بغدادی (د ۳۰۵ ق)، اختلاف الفقهاء تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری (د ۳۱۰ ق)، اختلاف الفقهاء تألیف ابوجعفر طحاوی (د ۳۲۱ ق) و مسائل الخلاف نوشته ابن‌وراق مروزی (د ۳۲۹ ق) را نام برد.

ازاین‌پس هرچند ردیه نویسی به‌طورکلی متروک نشد، کتاب‌های خلاف و اختلاف الائمه از جهت کمیت و کیفیت و تعداد و حجم از کتاب‌های ردیه پیشی گرفتند. مرور زمان فقها را وادار کرد به انظار و آراء مذاهب مخالف خود توجه بیشتری کنند و از این رهگذر کتاب‌های خلافی خود را غنای بیشتر ببخشند. در قرن چهارم بود که فقهای شیعه نیز به خلاف نویسی توجه کردند (پیش‌ازاین نیز محدثان شیعی تحت اشراف ائمه خود در ابواب مختلف چند کتاب در خلاف و جدل پدید آورده‌اند، ولی چون همه آن‌ها روایت از ائمه (ع) بوده از ذکر آن‌ها خودداری کردیم).

شیخ‌مفید (۳۳۶-۴۱۳ ق) نخستین کسی است که در بین فقهای شیعه برای نوشتن کتاب «الاعلام بما اتفقت علیه الامامیه من الاحکام» در این علم، قلم به دست گرفت. او خود در مقدمه کتابش نگاشته است: «اکنون من احکام فقهی مورد اتفاق امامیه و مسائل اتفاقی اهل‌سنت و یا برخی از فرقه‌های آنان را که با رأی امامیه مخالف است، در اینجا گردآورده‌ام تا به اول کتاب «اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات» افزوده شود و کسی پیش از من این کار را انجام نداده است» (مفید، ۱۴۱۴ ق، ج ۹، ص ۹).

پس از مفید، شاگردش سید‌مرتضی با دو کتاب «انتصار» و «ناصری‌ات» راه استاد خویش را ادامه داد. او در کتاب انتصار مسائل انفرادی امامیه و مسائلی که به‌اشتباه گفته‌اند انفرادی امامیه است را جمع‌آوری و بر صحت رأی شیعه در مسائل انفرادی استدلال کرده، در سایر مسائل علاوه بر استدلال، موافقان امامیه را برشمرده است. در ناصریات نیز که آن را در شرح فتاوای جد مادری خود معروف به ناصر نگاشته است، علاوه بر فتاوای اهل‌سنت پاره‌ای از فتاوای زیدیه نیز آمده است.

در این کتاب، سید‌مرتضی کامل‌ترین شیوه فقه‌مقارن را تا زمان خود به کار گرفته است، به این معنی که برای اثبات نظریات خویش به ادله‌ای که موردقبول مخالفان است، استدلال کرده است. به‌عنوان نمونه، در مسئله ۱۱۴ بحث نماز جنازه، برای اثبات ضرورت تکبیر پنجم، به روایت عبدالرحمن‌بن‌ابی‌لیلی از زید‌بن‌ارقم، در مسئله ۱۱۵ بحث زکات، برای اثبات عدم وجوب زکات قبل از حول، به روایت انس و برای اثبات عدم وجوب زکات در مازاد بر نصاب، به روایت معاذ‌بن‌جبل از پیامبر اکرم (ص) استناد کرده است و روایتی را که اهل‌سنت برای اثبات کفایت چهار تکبیر مورد استناد قرار داده‌اند، با روایات مستند خویش تخصیص زده است. همچنین در مسئله ۱۳۳ برای اثبات کفایت ایام متفرقه در قضای روزه رمضان، به روایت عبدالله‌بن‌عمر از پیامبر اکرم (ص) استدلال کرده است.

سید‌مرتضی در این کتاب روایاتی را که از اهل‌بیت (ع) وارد شده، به‌طور مشروح نقل نکرده و با اشاره‌ای از کنار آن‌ها گذشته است؛ بنابراین می‌توان او را مبتکر شیوه‌ای نوین در فقه‌مقارن دانست. علاوه‌بر‌این می‌توان او را بنیان‌گذار فقه‌مقارن در بین امامیه نامید؛ چراکه شیخ‌مفید بنا به نوشته خویش، کتاب الاعلام را به توصیه و با طرح سید‌مرتضی نوشته است.

پس از سید مرتضی، شیخ‌طوسی در اوایل قرن پنجم، با نوشتن کتاب الخلاف، مفصل‌ترین کتاب خلافی شیعه را پدید آورد. در ادامه کار شیخ، علامه حلی (د ۷۲۶ ق)، کتاب تذکره الفقهاء را نوشت. امین‌الاسلام فضل‌بن‌حسن‌طبرسی در نیمه اول قرن ششم، «المؤتلف من المختلف بین ائمه السلف» را تألیف کرد. شیخ مفلح‌بن‌حسن‌صیمری در قرن نهم، دو کتاب «تلخیص الخلاف» و «خلاصه الاختلاف» را به رشته تحریر درآورد که هردو خلاصه کتاب شیخ‌طوسی هستند.

در قرن حاضر، سیدعبدالحسین‌شرف‌الدین فقیه مقارن نویسی است که به شیوه سید‌مرتضی به نقد و ارزش‌گذاری ادله و مستندات مذاهب می‌پردازد و در صورت لزوم به آن‌ها استناد می‌کند. هرچند حادثه تلخ آتش‌سوزی، آیندگان را از کتب فقهی مرحوم شرف‌الدین محروم کرد و تنها چند مسئله فقهی از نوشته‌های او باقی مانده است (این مسائل تحت عنوان «مسائل فقهیه» در سال ۱۴۲۰ ق توسط مجمع جهانی اهل‌بیت به چاپ رسیده است). ولی از همین مقدار می‌توان روش آن عالم بزرگوار در فقه‌مقارن را به دست آورد.

پس از او محمدجواد‌مغنیه از عالمان بنام لبنان، کتاب «الفقه علی المذاهب الخمسه» را به‌طور خلاصه و بدون هرگونه استدلالی برای استفاده عموم نوشت و اخیراً سید محمد غروی و شیخ یاسر مازح با افزودن رأی مذهب اهل‌بیت به کتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» تألیف عبدالرحمن جزیری کار او را کامل کردند. آخرین کتابی که در باب فقه‌مقارن توسط علمای امامیه به رشته تحریر آمده، کتاب «الفقه‌المقارن» (این کتاب مشتمل بر حدود دوازده جلد است) تألیف آیت‌الله شیخ محمدابراهیم جناتی است که امیدواریم به‌زودی به زیور طبع آراسته شود و در اختیار عموم قرار گیرد.[۱]

در ادامه این بحث، تعدادی از کتب خلافی اهل‌سنت را به ترتیب تاریخ حیات مؤلفان، یاد می‌کنیم و این نکته را یادآور می‌شویم که این تعداد و ده‌ها کتاب دیگر که به‌عنوان کتاب خلافی و فقه‌مقارن شناخته شده‌اند، تنها آن دسته از کتبی هستند که به‌طور ویژه در این فن نگاشته شده‌اند. اگر بخواهیم کتبی را که نه به این عنوان، بلکه به‌عنوان کتاب فقه فراهم آمده و به‌تناسب به آراء مذاهب دیگر اشاره کرده‌اند را نام ببریم، بسیاری از کتب مفصل فقهی همه مذاهب در این ردیف قرار می‌گیرند؛ مانند المجموع شرح المهذب تألیف نووی، المغنی تألیف ابن‌قدامه، روضه الطالبین تألیف نووی، بدایه المجتهد تألیف ابن‌رشد، المحلی بالآثار تألیف ابن‌حزم، نیل الأوطار تألیف محمد بن علی شوکانی و منتهی المطلب تألیف علامه حلی.

  1. محمد بن سحنون (د ۲۵۶ ق) کتاب الرد علی الشافعی و علی اهل العراق (ابن‌فرحون، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۳۴).
  2. محمد بن عبدالله بن عبدالحکم (د ۲۶۸ ق) کتاب الرد علی الشافعی فیما خالف فیه الکتاب و السنه و کتاب الرد علی اهل العراق (همان، ص ۳۳۱).
  3. حماد بن اسحاق مالکی (د ۲۶۹ ق) کتاب الرد علی الشافعی (همان، ص ۱۷۸).
  4. یحیح بن عمر بن یوسف کنانی مالکی (د ۲۸۷ ق) کتاب الرد علی الشافعی (همان، ص ۴۳۳).
  5. ابوعمر یوسف بن یحیی مالکی (د ۲۸۸ ق) کتاب الرد علی الشافعی.
  6. احمد بن مروان مالکی (د ۲۸۹ ق) کتاب الرد علی الشافعی (همان، ص ۸۸).
  7. محمد بن احمد بن عبدالله بن بکیر بغدادی (د ۳۰۵ ق) کتاب مسائل الخلاف (همان، ص ۳۴۱).
  8. ابوجعفر محمد بن جریر طبری (د ۳۱۰ ق) کتاب اختلاف الفقهاء (این کتاب که قسمتهای اندکی از آن باقیمانده توسط دارالکتب العلمیه بیروت در سال ۱۴۲۰ ق در یک جلد به چاپ رسیده است).
  9. ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه طحاوی حنفی (د ۳۲۱ ق) کتاب اختلاف الفقهاء (طبری، ۱۴۲۰ ق، ص ۷).
  10. ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن جهم بن حبیش معروف به ابن‌وراق مروزی (د ۳۲۹ یا ۳۳۳ ق) کتاب الرد علی محمد بن الحسن و کتاب مسائل الخلاف (ابن‌فرحون، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۴۱).
  11. اسماعیل بن اسحاق قاضی (د ۳۸۵ ق) کتاب الرد علی محمد بن الحسن در ۲۰۰ جزء که ناتمام مانده است و کتاب الرد علی ابی‌حنیفه و کتاب الرد علی الشافعی فی مسأله الخمس (همان، ص ۱۵۴).
  12. ابوبکر محمد بن خویز مندار (د ۳۹۰ ق) کتاب الخلاف (همان، ص ۳۶۳).
  13. احمد بن ابی‌یعلی مالکی (د ۳۹۹ ق) کتاب الرد علی الشافعی (همان، ص ۹۹).
  14. ابوالحسین احمد بن محمد بن احمد قدوری حنفی (د ۴۲۸ ق) کتاب التجرید (طبری، ۱۴۲۰ ق، ص ۷).
  15. ابوزید عبدالله بن معمر دبوسی حنفی (د ۴۳۰ ق کتاب تأسیس النظر فی اختلاف الائمه (ذهبی، ۱۴۱۷ ق، ج ۱۳، ص ۳۳۷).
  16. حافظ ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی کتاب الخلافیات مسائل خلافی بین شافعی و ابوحنیفه (طبری، ۱۴۲۰ ق، ص ۷).
  17. قاضی عباد بن جماعه شافعی (د ۴۸۰ ق) کتاب الوسائل فی فرق المسائل (همان).
  18. عبدری شافعی (د ۴۹۳ ق) کتاب مختصر الکفایه (همان).
  19. ابوحفص عمر بن محمد بن احمد نسفی حنفی (د ۵۳۷ ق) کتاب منظومه (همان).
  20. رضی‌الدین سرخسی حنفی (د ۵۴۴ ق) کتاب الطریقه الرضویه (همان).
  21. محمد بن عبدالحمید سمرقندی (د ۵۵۲ ق) کتاب مختلف الروایه (همان).
  22. ابن‌هبیره حنبلی (د ۵۵۵ ق) کتاب الاشراف علی مذهب الاشراف (همان).
  23. سلیمان بن خلف بن سعد بن ایوب (ابوالولید باجی) (د ۶۳۴ ق) کتاب مسائل الخلاف که ناتمام مانده است (ابن‌فرحون، ۱۴۱۷ ق، ص ۲۰۰).
  24. حسین بن ابی‌القاسم بغدادی معروف به نیلی (د ۷۱۲ ق) کتاب مسائل الخلاف (همان، ص ۱۷۵).
  25. عبدالوهاب شعرانی (د ۹۷۲ ق) کتاب المیزان الکبری.
  26. عبدالرحمن جزیری (معاصر) کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه.
  27. موسوعه الفقه الاسلامی المعروفه بموسوعه جمال عبدالناصر الفقهیه که تحت نظارت «المجلس الأعلی للشؤون الاسلامیه» در مصر تهیه و منتشر شده است.

بنا بر آنچه گذشت، علم خلاف با ردیه نویسی آغاز شد، با نوشتن کتب اختلاف ادامه پیدا کرد و پس از تکامل در عصر ما به نام فقه‌مقارن نامیده شد.

[۱]. این کتاب در حال حاضر منتشر شده است.