معنا و حکم «لغو» در فقه شیعه
اختصاصی شبکه اجتهاد:در این نوشتار، به بررسی معنا و حکم «لغو» در فقه شیعه پرداخته شده است.
لغو از نظر لغت، بیشتر از اوصاف گفتار است؛ شاید به همین دلیل، لغه از مصدر لغو گرفته شده است. در تاج العروس چنین آمده: «مصدر لغه، لغو است و لغو، همان طَرح و انداختن و رها کردن است»۱. هم فیومی در مصباحالمنیر۲ و هم ابنمنظور در لسانالعرب۳ لغو را وصف کلام دانستهاند. البته در لسان العرب علاوه بر گفتار، به کاربرد لغو در غیر کلام نیز اشاره میکند و مینویسد:
«اللَّغْو و اللَّغا: السَّقَط و ما لا یُعتدّ به من کلام و غیره و لا یُحصَل منه على فائده و لا نفع.»
میتوان استظهار کرد که هرچند کاربرد لغو در مقوله گفتار است و حتی مشتقاتی همچون لغه از آن اخذ شده است، ولی آنچه در مفهوم لغو، استشمام میشود، بطلان و بیمعنی بودن است. یعنی آنچه غرض عقلایی برای آن نتوان تصور کرد. این مفهوم را در مورد هر چیزی که بتواند دلالتی داشته باشد، میتوان به کار برد؛ لذا افعال انسان نیز که میتواند حکایت از معنی و مقصودی کند، در صورت تهی بودن از معنا، ممکن است متصف به لغو شود. با این توضیحات، میتوان گفت «لغو» بر هر دالی اطلاق میشود که انتظار دلالت بر چیزی از آن میرود و حال آنکه از دلالت، تهی است و به عبارت دیگر، غرضی عقلایی ـ دنیوی یا اخروی ـ برای آن متصور نیست.
حکم لغو در فقه
در آیات و نیز روایات متعددی این لغت آمده است. از آیات شریفه قرآن، میتوان مرجوح بودن عنوان «لغو» را استظهار کرد، ولی باید دید آیا آنچه در قرآن با عنوان «لغو» معرفی شده، همان معنای عرفی و لغوی است یا متفاوت با آن است. در آیات، صحبت از اعراض از لغو است؛ همچون آیات زیر:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ الَّذِینَ هُمْ فىِ صَلَاتهِمْ خَاشِعُونَ؛ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»۴
«وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ»۵
در آیه اول شاید بتوان حرمت عنوان لغو را نیز استظهار کرد؛ زیرا اعراض از لغو در سیاق اوصافی آمده که واجب است، ولی باید توجه کرد که این اوصاف، از آن مؤمنان است و در عرف قرآن، میان مؤمن و مسلمان تفاوت است. مؤید این نکته، وصف مؤمنان به خشوع در نماز است که از اوصاف کمالی نماز است. در هر صورت استفاده حرمت لغو از آیه اول، زیاد واضح نیست. البته کراهت شدید آن را میتوان از این آیه استظهار کرد.
راجع به آیه دوم نیز صحبت از اوصاف مؤمنان است و مطلوبیت اعراض از لغو را نشان میدهد، ولی وجوب ترک لغو یا حرمت لغو از ظاهر آیه استظهار نمیشود.
اما در رابطه با این دو آیه و نیز آیه شریفه «وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»۶ روایتی وارد شده که لغو در این آیات را به «هر سخنی که شنیدن آن جایز نیست» تفسیر کرده است و اعراض از لغو ـ به معنای مذکور ـ را از واجبات سمع ـ قوه شنوایی آدمی ـ دانسته است.۷ در این روایت نیز «لغو» ناظر به گفتار و سخن است. با توجه به فراز پیشین این روایت که میفرماید: «… وَ فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ وَ الْإِصْغَاءِ إِلَى مَا أَسْخَطَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل».
از این حدیث استفاده میشود که «لغو» مورد نظر در آیات مذکور، عنوانی برای فعلی حرام است. اما کدام فعل، لغو است؟ آیا میتوان به معنای لغوی و عرفی «لغو» استناد کرد و قائل شد معنای لغوی و عرفی «لغو» حرام است؟ طبق روایت فوق، اقوال و مسموعاتی که مورد نهی خداوند متعال است، از مصادیق لغو خواهد بود. در این صورت با مشکلی مواجه میشویم و آن اینکه معنای لغوی و عرفی «لغو» عبارت بود از هر گفتار و یا فعلی که معنای محصلی از آن استفاده نشود؛ حال آنکه لزوماً اقوال و گفتاری که مورد نهی شارع واقع شدهاند، لزوماً بیمعنی نیستند و غرض عقلایی ـ هرچند دنیوی ـ میتوانند داشته باشند، مانند غیبت.
با این وصف میتوان گفت آنچه در این روایت آمده، اقوال و گفتاری است که مورد نهی شارع واقع شده، نه اقوالی که معنای محصلی از آنها برداشت نمیشود. در نتیجه باید گفت لغو، حرمت خود را از این آیات و یا روایت فوق، اخذ نکرده است؛ بلکه ادلهای پیشینی برخی از اقوال و مسموعات را حرام اعلام میکند و آنچه در آیات و روایت فوق آمده، توصیف مؤمن به اعراض از مسموعات حرامی است که حرمت آن قبلاً گفته شده و در این آیات، اسم لغو بر این مسموعات نهاده شده است. لذا آیات فوق از ادله حرمت لغو به صورت مستقل نخواهد بود.
نکته قابل توجه، تفسیر لغو در آیه «وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» به لزوم اجتناب از غنا است. در روایاتی چند، در استدلال بر حرمت استماع غنا، به این آیه استناد شده است۸ که البته به نظر میرسد غنا یکی از مصادیق لغو باشد.
مسئلهای که نباید از آن غفلت کرد، ورود معنای دیگری برای لغو در آیات قرآن است. یعنی آنچه مورد قصد گوینده واقع نشده، هرچند دلالت بر معنایی دارد:
«لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ»۹
«لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ …».۱۰
در این دو آیه صحبت از قسمهایی است که بر سر زبانهای مسلمین رایج است و توجه به معنای آن ندارند.۱۱
همانطور که ملاحظه میشود، در این دو آیه، صحبت از اقوال بیمعنا و یا حتی اقوال معنادار که مورد نهی شارع واقع شده، نیست، بلکه قول و سخنی را میگوید که فینفسه معنی دارد، ولی مورد قصد گوینده نیست. علاوه بر این، در دو آیه فوق، صحبت از عدم مواخذه بر قسمهای لغو است.
با این وصف، میتوان گفت آنچه در مجموع آیات و روایات تفسیری آنها آمده، غیر از معنای عرفی «لغو» است. همانطور که اشاره شد، ما به دنبال بررسی حکم افعال و گفتاری هستیم که معنای محصلی از آنها به چنگ نمیآید و عرفاً کار بیهوده تلقی میشود.
اما روایاتی نیز وارد شدهاند که به صورت مستقل از مفهوم لغو سخن میگویند.
در برخی از آنها از لزوم کمکردن لغویات سخن رفته است: «وَ اکْظِمْ غَیْظَکَ وَ أَقِلَّ لَغْوَکَ».۱۲
پر واضح است که این روایت، دلالت بر حرمت لغو ندارد و در بهترین حالت، وجوب کمکردن لغویات را نشانه رفته است و این لسان، با حرمت لغو، سازگار نیست.
در حدیثی دیگر، هر کلامی که نشان از ذکر در آن نباشد، لغو نامیده شده است: «کُلُّ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ».۱۳
این حدیث از مرسلات شیخ صدوق است که البته با عبارت «قال امیرالمؤمنین» آغاز شده که چنین تعبیری بنا بر نظر برخی، دلالت بر صحیح بودن سند تا امام معصوم میکند. در هر صورت، این روایت نیز از افاده حرمت لغو به معنای عرفی و لغوی آن، قاصر است؛ زیرا لسان آن، خبر از لغوی بودن هر کلامی است که تهی از ذکر خداوند متعال باشد.
در روایتی دیگر، هر نوع نشستن در مسجد که به همراه قرائت قرآن و یا ذکر خداوند و یا پرسش علمی نباشد، لغو دانسته شده است: «کُلُّ جُلُوسٍ فِی الْمَسْجِدِ لَغْوٌ إِلَّا ثَلَاثَهً قِرَاءَهُ مُصَلٍّ أَوْ ذَاکِرٌ لِلَّهِ تَعَالَى أَوْ مُسَائِلٌ عَنْ عِلْمٍ».۱۴
این روایت از ضعف سندی رنج میبرد و علاوه بر آن از نظر دلالت نیز همچون روایت پیشین، از افاده حرمت لغو، ناتوان است.
در حدیثی دیگر از لزوم ترک لغو در مسجد سخن رفته است: «وَ اتْرُکِ اللَّغْوَ مَا دُمْتَ فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَلَا تَلُومَنَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِلَّا نَفْسَک».۱۵
این روایت نیز از نظر سند، همچون روایت قبلی است. از نظر دلالت، لزوم ترک لغو در مسجد را نشانه رفته است؛ گویا لغو در بیرون مسجد، حکمی متفاوت دارد و یا اینکه کار و گفتار لغو، اگر در بیرون مسجد مکروه است، در داخل مسجد، کراهت بیشتری و یا حتی حرمت دارد. در هر صورت حرمت لغو با آن معنایی که در ابتدای این نوشتار آمده بود به صورت مطلق، از این روایت استشمام نمیشود.
در روایتی دیگر، «لغو» عبارت است از گفتن کلام بیهودهای که موجب خنده مردم میشود و آن را از مصادیق گناهانی که باعث دریده شدن پردهها میگردد، معرفی میکند: «الذُّنُوبُ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ اللَّعِبُ بِالْقِمَارِ وَ تَعَاطِی مَا یُضْحِکُ النَّاسَ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزَاحِ وَ ذِکْرُ عُیُوبِ النَّاسِ وَ مُجَالَسَهُ أَهْلِ الرَّیْبِ».۱۶
این روایت از نظر دلالت، تصریح میکند، لغو از جمله گناهان است و با توجه به سیاق روایت و اینکه گفتار لغو ـ که موجب خنده مردم میشود ـ در کنار بازی با قمار و شرب خمر آمده، میتوان فهمید که ترک آنها لازم است.
نکتهای در این روایت باعث میشود که لغو در این روایت با لغو به معنای عرفی و لغوی، یکسان نباشد. اول اینکه لغو در روایت فوق، به کلامی که موجب خنده مردم میشود تفسیر شده که البته چنین کلامی، میتواند غرض عقلایی داشته باشد و ثانیاً همردیف آمدن لغو ـ به معنای کلامی که موجب خنده مردم میشود ـ در کنار شرب خمر و… نشان میدهد هر کلامی که باعث خنده مردم میشود، حرام نیست، بلکه کلامی که از راه حرام ـ مانند ذکر عیوب مردم ـ موجبات فرح و ضحک مردم را فراهم میآورد حرام است؛ زیرا از نظر فقهی احتمال نمیدهیم هر کلامی که موجب خنده مردم شود، حرام باشد. لازم به ذکر است که سند این روایت نیز ضعیف است.
نتیجه
با توجه به مطالب فوق، شاید بتوان گفت کلام و یا فعلی که معنای مشخصی نداشته و غرض عقلایی برای آن نتوان تصور کرد، فینفسه حرام نیست. والله اعلم.
پینوشتها:
۱) تاجالعروس من جواهر القاموس، ج ۲۰، ص ۱۵۴.
۲) المصباح المنیر، ج ۲، ص ۵۵۵.
۳) لسانالعرب، ج ۱۵، ص ۲۵۰.
۴) مومنون، آیات اول تا سوم.
۵) قصص، ۵۵.
۶) فرقان، ۷۲.
۷) وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۱۶۵.
۸) همان، ج ۱۷، ص ۳۰۸ و ۳۱۶.
۹) بقره، ۲۲۵.
۱۰) مائده، ۸۹.
۱۱) من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۶۱.
۱۲) کافی، ج ۴، ص ۲۸۶.
۱۳) من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۵.
۱۴) وسائلالشیعه، ج ۴. ص ۱۱۸.
۱۵) همان، ج ۵، ص ۲۳۴.
۱۶) همان، ج ۱۶، ص ۲۸۲.
برچسب : محمدرضا ملائی معنا و حکم لغو